اگر یک منبع نوری طبیعی یا مصنوعی را در نظر بگیریم ، امواج تابش شده از این منبع به شکل کره هایی متحد المرکزند . حال اگر انسان را مبدا سنجش قرار دهیم در آن صورت    می توان گفت که ما در مرکز امواج نوری زیستن را تجربه می کنیم.

 

همانطور که می دانیم ، موج های نوری سینوسی اند و از Tap های متوالی  ناشی از ارتعاش منبع مرتعش – در اینجا ،منبع نور- ایجاد می شوند. بنابراین ما از این Tap ها ( آشفتگی های دوار)مجموعه هایی  را-  یعنی تجسمات ذهنی-  می سازیم.

 

تماشای تصاویری که چشم از این مجموعه دریافت میکند و شرکت در ساخت آنها  مبنای خلاقیت بصری است. اما باید توجه داشت که میان آنچه چشم می بیند و آنچه مغز ادراک     می کند ، تفاوت بسیار حاکم است.

 

آنچه ما از فیزیولوژی چشم آدمی دانسته ایم این است که چشمان او تنها ابزار عبور امواج نوری از عدسی چشم و تابش آن به پرده شبکیه هستند . از آنجا به بعد تمام آن چیزی که رخ می دهد فراشدی است که توسط مغز  صورت   می گیرد و جهان رویت شده را برای انسان قابل ادراک می سازد.

 

به این  اعتبارهر فرم در فاصله x متری از چشم ناظر با کنش دیدن –ادراک  است که بدست می آید . اما از آنجاییکه بین کنش دیدن و درک کردن فاصله زمانی بی نهایت کوچک است . مغز آن را نادیده می گیرد.

 

بنابراین بین نگاه کردن به یک فرم و درک آن هیچ فاصله زمانی که بتوان آن را ( با فرض اندازه گیری) حس کرد وجود ندارد . اما این ادراک از کجا می آید ؟

پاسخ به همین پرسش را نیز باید در مغز جستجو کرد . مغز است که تجسم می کند حتی اگر چشم ها بسته باشند . اما پیش از آن باید چیزی برای دیدن وجود داشته باشد و چشمی که آنرا ببیند .  بنابراین به نظر می رسد که  یک بار دیدن برای ادراک کافی باشد.

 

عجالتا از آنچه که گفته شد می توان چنین نتیجه گیری کرد که تصویردیدن و تصور کردن در هم تنیده اند و هر یک دیگری را می سازند بنا براین می توان آن را تجربه تجسمی تصویر نامید یعنی کاری که گئورگی کپس در کتابش  زبان تصویر کرده است.

 

او بر این باور است که تصاویر تجسمی در نتیجه کنش متقابل نیروهایی به وجود می آیند که هر یک  میدان های مربوط به خود را دارند (  منظور کپس دقیقا پدیده ای است که در فیزیک الکترومغناطیس با آن طرفیم یعنی نیروهای ناشی از میدان های الکتریکی ومغناطیسی .) وحضور این نیروها را به  وجود خود مشروط می سازند.

از طرف دیگر تجربه تصاویر تجسمی کلیت دارد. یعنی کنش های آنها به وسیله بخش های منفردشان تعین نمی پذیرد بلکه برعکس ، این بخش های منفرد است که  وجودشان مشروط به طبیعت ذاتی و یکپارچه تصاویر تجسمی است .

کپس در ادامه می نویسد که تجربه هر تصویر حاصل یک رشته فعل و انفعالات میان نیروهای مادی بیرونی و درونی است. نیروهای بیرونی که برمبنای میدان های مربوط به خود عمل می کنند همان منابع نورانی اند. ( منابع طبیعی یا مصنوعی ) .

نیروهای حاصل از این منابعند که چشم را بمباران می کنند و تغییراتی ( کپس ماهیت و چگونگی این تغییرات را توضیح نمی دهد ) بر روی شبکیه چشم ایجاد می کند . در نتیجه نیروهای درونی شخص ( که مغز مولد آن است) ، نیروهای بیرونی را در تناسب با خود تغییر شکل و نظم و صورت می دهند.

این همان چیزی است که از آن به فرم یاد می کنیم . این فرم بسته به هر مغز متفاوت به شکلی متفاوت ادراک می شود و بنابراین به همان اندازه که هرگونه اشتراک میان دیدن یک تصویر تجسمی – مثلا یک لکه سرخ بر صفحه سفید- امری است طبیعی ، اختلاف میان ادراک حاصل از آن نزد دو شخص متفاوت نیزطبیعی است به نحوه عملکرد مغزدر واکنش نسبت به آن بازمی گردد.

بدین اعتبار می توان گفت که هر شخص رنگ قرارداد شده سرخ را به شکلی سرخ می بیند که نیروهای درونی اش پس از مداخله و به تعادل کشاندن نیروهای بیرونی به آن      سامان می دهند و به این اعتبار هیچ  رنگ سرخی نزد دو شخص یکسان درک نمی شود.

کپس در ادامه  می نویسد که تصویر تجسمی که به مثابه تجربه ای  دینامیک ( پویا و در هر لحظه در حال تغییر) از انرژی نورانی  تلقی  شده است ، از طریق چشم تماشاگر سیستم عصبی او را نورباران می کند و فوتون های نوری بر سطح تصویر و بر روی رنگدانه های متفاوت با گستردگی های متفاوتی عمل میکنند.

طبیعت این رنگدانه ها  تاثیرات نور را به شکل رنگ و درجات آن و همچنین میزان غلظت و اشباع و حد هندسی آنها  در فضای مادی پایه گذاری می کند و در مجموع ، این عوامل هستند که لغتنامه زبان تصویر را می سازند .

نکته آخر اینکه باید توجه کرد که چون درهر تجربه عینی ، دستگاه مرجع بیرونی در زمانی بی نهایت کوچک به بخشی از دستگاه مرجع درونی تبدیل می شود تفکیک آنها از یکدیگر ساختگی  و تنها برای سهولت در فهم کارکرد آن است.

 

میدان دید

حال بیایید  و لکه دایره ای شکل سفید رنگی درون یک مستطیل سیاهرنگ  تجسم کنیم .  به دلیل آنکه هر یک از ما حداقل یک تصویر از مستطیل سیاهرنگ و دایره سفید رنگ درون آن دیده ایم ، تجسمش کاری است ساده . این تجسم ، همانطور که در سطور پیشین بدان اشاره شد نزد دو مغز متفاوت ، متفاوت است .

 

تجارب  “ولفگانگ کوهلر” روانشناس آلمانی (1967-1887) که در کتابش با عنوان “Physical Gestalten” نشان می دهد که نیروهای برخوردار از جذابیت بصری مانند :

نقطه- خط و سطح بر زمینه ای از میدان های الکتر ومغناطیسی قرار دارند ، طوری که این زمینه و میدان را هرگز نمی توان از یکدیگر جدا کرد.

بنابرآنچه گفته شد  واحدهای بصری را می توان به مثابه مجموعه  پذیرفت  و نه واحد های منفرد و منفک از هم . به عبارت دیگر ما هرگز نمی توانیم بخش هایی از یک ابژه را به طور مجزا از هم ببینیم چراکه شیوه به چشم آمدن هر بخشی از شی نه تنها به تحرک موجود در آن قسمت بلکه به موقعیت بخش های دیگر آن و از جمله زمینه وابسته است.

در مثال بالا ، تجسم دایره سفید رنگ  به واسطه اجزا تشکیل دهنده دایره، قرار گرفتن آن درون مستطیل و در نهایت زمینه ای که مستطیل در آن قرار دارد وابسته است و هیچ یک را بدون وجود دیگری نمی توان تجسم کرد.

 

بدین گونه است که

1-     کیفیت دید ابژه ها به کیفیت نوری که از آنها بازتابش می شود بستگی تام  دارد.

2-  کیفیت ادراک آن به زمینه بازمی گردد. مثلا یک مربع اندک نامنظم در یک زمینه شلخته منظم به نظر می رسد . اما همین شکل در یک زمینه همسان خود که با دقت ریاضی بالایی اندازه گیری و ترسیم شده است نامنظم نمایان خواهد شد.

3-     این کیفیت ادراک همانگونه که پیشتر از آن بحث شد از تئوری گشتالت پیروی می کند

 

بنابراین در میدان دید ، نه روشنی و اشباع از کیفیتی مطلق برخوردار است و نه هیچ مقیاس مطلقی برای بزرگی یا کوچکی – کوتاهی یا بلندی و…می توان در نظر گرفت.

خلاصه آن که به چشم آمدن هر واحد بصری- فرضا یک نقطه- به واسطه روابط پویا با میدانهای نوری پیرامونش قابل بحث و بررسی است. در این جا توجه به یک نکته ضروری است و آن این است که گستره فرم- رنگ- ارزش و میزان اشباع آن و درنهایت مقیاس های هندسی واقع بر سطح دو بعدی به طرزقیاس ناپذیری نسبت به  گستره فرم- رنگ- ارزش و میزان اشباع آن و درنهایت مقیاس های هندسی واقع در محیط پیرامون آن محدود است.

 اما از آنجاییکه تجسم آدمی نامحدود و نامتناهی است از طریق به کار گیری اصل نسبی بودن میدانهای نوری می تواند بر سطح دوبعدی تصویری خلق کند که تجسم آن توسط خود او یا ناظر دیگربا  کیهانی که قابل رویت است هماورد باشد.

 

 

 

 

مقالات مرتبط

 

آوايي از ستيغ كوه تا بلنداي هنر معماري

 

ایجاد بستری مناسب برای ترور رسانه ایی

 

 

معماری و شهرسازی مناطق کویری و حاشیه ی کویر در ایران (کرمان)

 

درباره شرکت آمود افراز

 

تاثير فرهنگ بر معماري

تئـوری گشتـالت Gestalt psychology

” جهل ” عامل اصلی تخریب آثار تاریخی

 1

طراحی محیطی در معماری

 

 

معماری و شهرسازی مناطق کویری و حاشیه ی کویر در ایران (کرمان)

 

 

 

آوايي از ستيغ كوه تا بلنداي هنر معماري

 

ایجاد بستری مناسب برای ترور رسانه ایی