مفهوم سبک زندگی متاثر از عناصری چون ارزش، باور، نگرش، هویت و فرهنگ مصرفی است؛ از این رو طراحی مبلمان که با فرهنگ مصرفی جامعه ارتباط نزدیکی دارد.زیستن در محیطی که کمک به بهبود آسایش و در پس آن خلق آرامشی نسبی از وظایف معماری می باشد.

 

 

 

 

در این ارتباط بین محیط و انسان مبلمان نقش بسزایی را ایفا می کند که با در نظر گرفتن طرح آرگونامیک بدن انسان و متریال مناسب و بر اساس نیاز مشتری سبک محیط و نیاز مشتری می توان به طراحی متناسب دست یافت که به صورت خلاصه به موارد زیر ی توان پرداخت

 

 

 

 

  • طراحی مبلمان بر اساس طرح آرگونامیک بدن انسان

با توجه به این موضوع که امروزه افراد مدت زیادی از زمان خود را به استراحت بر روی مبلمان میپردازند. به همین دلیل استاندارد بودن آن از اهمیت بالایی برخوردار است. اصل آرگونامیک به معنی رعایت استاندارد های لازم می باشد به طوری که طراحی دقیقا مطابق اسکلت بندی انسان انجام گیرد، یعنی با نشستن بر روی مبل هیچ فشاری به نواحی مختلف بدن وارد نشود.

  • اصل طرحی مبلمان بر اساس نیاز مشتری

یکی از مهم ترین اصولی که در طراحی مبلمان باید به آن توجه شود، نیاز و درخواست مشتری می باشد. اکثریت طرح های مبلمان مثل مبلمان ال شکل، مبل های تاشو، مبل های کم جا و …همگی بر طبق نیاز مشتریان مثل در اختیار داشتن فضای کم، با توجه به سلیقه و انواع سبک های دکوراسیون از جمله مدرن، سنتی و … طراحی شده اند. (اسکیس مبل – اسکیس مبلمان)

 

 

  • طراحی بر اساس کاربرد

همانطور که از نامش مشخص است، در این بخش طراحی مبلمان بر اساس کاربرد و کاربری آن انجام میگیرد. طراحی مبلمان بر اساس کاربرد نیز در بر گیرنده زیر شاخه هایی مثل سبک های مختلف مبلمان، طراحی رنگ و مدل و …می باشد. در این قسمت طراح با در نظر گرفتن کاربرد و سبک دکوراسیون طراحی مبلمان را به انجام میرساند. در رابطه با طرح و رنگ های متفاوت نیز میتوان به استفاده از انواع کوسن با روکش های متفاوت و …اشاره نمود.

 

طراحی مبلمان اصول و مبانی اولیه  

 

 

 

 

 

 

حسين دهلوي

هنر پويا پيوسته در جست‌و‌جوي راه‌هاي تازه‌اي براي دست‌يابي به ابتكارات گونه‌گون است. همان‌گونه كه هر هنري در روند خود از شرايط زمان و مكان و اجتماع و ديگر عوامل تأثيرپذيراند، هنرها در رابطه با يكديگر نيز به طور مستقيم و يا غير مستقيم تأثير مي‌پذيرد، و بازتاب آن را از هر سو كه باشد در قلمرو خاص خود نشان مي‌دهند و بر ظرفيت و كارايي خود مي‌افزايند.

جست‌و‌جوي عوامل مشترك هنرها خود يكي از روش‌هايي است كه مي‌تواند اين تأثيرپذيراند را آگاهانه افزايش دهد و ابتكارات تازه‌اي را سبب شود. آنچه در زير به اختصار مي‌آيد از اين مقوله است. بررسي يكي از عوامل ناپيدا و ناشناختۀ بين دو هنر كهن (معماري و موسيقي)، از ديدگاهي خاص كه هنر واسطه‌اي (مانند شعر) در تكوين اين رابطه نقش اساسي داشته است.

سال‌ها قبل، بنا به وظيفه‌اي كه براي آموزش درس «تلفيق شعر و موسيقي» در هنرستان داشتم، موارد مختلفي از عوامل مشترك بين شعر و آواز مورد بررسي قرار گرفت. بي‌شك «ريتم» نخستين عامل مشتركي است كه در هر يك از هنرها مانند: شعر، موسيقي، باله، نقاشي، معماري و غيره حضور خود را آشكارا مي‌نماياند و در آن زمان نيز اين عامل مشترك براي هنرجويان مطرح شد و مورد بحث و تجزيه و تحليل قرار گرفت.

عامل اساسي ديگري كه اصول صحيح تلفيق شعر و موسيقي به كارگيري آن را طلب مي‌كند، رعايت تكيه‌ها و تأكيدهاي كلمات در نغمه‌هاست كه همگوني كامل را بين اين دو هنر (يعني شعر و موسيقي) به وجود مي‌آورد. بحث در اين مورد به صورت فني و گسترده از وظيفه و حوصلۀ اين مقال خارج است؛ ولي به اختصار بايد اشاره كنم كه رعايت ريتم و تكيۀ هجاهاي كلمات، خط‌ها و پستي و بلندي‌هايي را به وجود مي‌آورد كه مي‌تواند نمونه و الگوي صحيحي براي خلق موسيقي آوازي ـ براساس شعر و يا كلام انتخاب شده ـ باشد. بحث مورد نظر من درست از همين نكته آغاز مي‌شود.

در آن سال‌ها نمونه‌هايي از ويژگي‌هاي هر شعر را به صورت نموداري از خطوط دندانه‌اي در محدودۀ سه خط از حامل موسيقي ترسيم مي‌كردم تا نحوۀ يافتن ملودي‌هاي آوازي از طريق رعايت تكيه‌هاي كلمات، براي هنرجويان بهتر تفهيم شود. براي نمونه، مصراعي از شعر عطار بدين شكل منظور مي‌شود:

سپس با توجه به ريتم شعر، محدوده‌اي از موسيقي آوازي آن به گونه‌اي روشن‌تر بر روي حامل موسيقي منعكس مي‌گرديد:

اگر نمودار ملودي آوازي فوق را جدا از حامل موسيقي ترسيم كنيم، چنين شكلي به دست مي‌آيد:

در چنين فضاي فكري بود كه ستيغ كوه‌ها نظرم را جلب كرد و در اين چشم‌انداز مشاهده نمودم، همان پستي و بلندي كه در نمودار زير و بمي كلمات و در رابطۀ شعر و موسيقي به كار گرفته مي‌شد، اينك در ستيغ كوه‌ها ـ جايي كه بشر در آفرينش آن‌ها دستي ندارد ـ مي‌توان يافت. تصويري از كوه‌ها و قله‌ها و تبديل آن‌ها به خط و نيم‌خط به راستي مي‌تواند ما را به ذهنيتي از فضاي موسيقايي آن تصاوير رهنمون گردد و با اين زيربناي فكري، راهي براي آفرينش آثار موسيقايي در اين زمينه ارايه شود.

اگر نمودار فوق را بر روي خطوط حامل موسيقي منتقل كنيم، شكلي حاصل مي‌شود كه مي‌توان براساس آن، راهي براي يافتن خط موسيقايي آن تصوير به دست آورد.

بي‌شك هر يك از اين قلل، فراز و نشيبي جداگانه دارند كه خطوط موسيقايي آن‌ها مي‌توانند از جهات مختلف با يكديگر متفاوت باشند. به تصوير زير توجه كنيد كه با تصوير پيشين كاملاً متفاوت است.

نمودار تصوير بالا ما را به خط موسيقايي ديگري راهنمايي مي‌كند كه مطمئناً جدا از فضاي موسيقي تصوير پيشين است.

در راه بهره‌گيري از اين انديشه مي‌توان از تمهيدات مختلفي ياري گرفت، از جمله: خطي را به صورت تم و محور اصلي پذيرفت و آن را بنا به استعداد و ظرفيتي كه دارد به شيوه‌هاي گونه‌گون (به حالت اصلي، معكوس‌هاي مختلف و ده‌ها ابتكار ديگر كه جاي سخن‌اش در اين‌جا نيست) به كار برد و سپس از اجزاء و موتيف‌هاي قابل توجه آن براي گسترش موسيقي بهره گرفت و آفرينش اثر را براساس تم‌ها و موتيف‌هاي به دست آمده طرح‌ريزي كرد.

دماوند، قله‌اي كه بر سلسله كوه‌هاي البرز مي درخشد، خود داراي چنان اوج چشم‌گيري است كه اگر با روش ياد شده بر روي آن كار شود، ممكن است به درستي ما را به تصنيف اثر موسيقايي راهنمايي كند كه منعكس كنندۀ ژرفاي غرور و سربلندي است.

بي‌شك هر موسيقي‌دان آگاه ـ بنا به گستردگي‌هاي ويژه‌اي كه در ذات هر يك از هنرها وجود دارد ـ آزاد است تا در موارد مختلف نظرات، برداشت‌ها و احساس شخصي خود را به كار برد، از اين‌رو امكان تنوع آفرينش موسيقايي، حتي در مورد يك تصوير شناخته شده (مانند دماوند) نيز مي‌تواند زياد باشد و گونه‌گوني بسياري در اين راه تأمين گردد.

در اين چشم‌انداز، بافت‌هاي مختلف هارموني و شيوه‌هاي گونه‌گون اركستراسيون نيز از ديگر تكنيك‌هاي آهنگ‌سازي است، مي‌تواند در ارايۀ تنومندي و ديگر ويژگي‌هاي دامنۀ قلل، نقشي اساسي را بر عهده داشته باشد. در اين راه نيز مي‌توان از ده‌ها تمهيد مختلف ديگر بهره گرفت كه جاي بحث آن در اين مقاله نيست و هر آهنگ‌سازي مي‌تواند بنا به ميل و سليقه و توانايي فني خود از اين فكر استفاده كند.

اينك كه تا حدودي آشنايي مقدماتي با اين نگرش فراهم آمد، بايد به اين مطلب اشاره كنم كه به كارگيري آن در سطوح ديگر، نكته‌اي بود كه در گذر زمان به آن دست يافتم و به مرور نتيجه گرفتم كه اين نظر را در مورد برخي از ساخته‌هاي دست بشر ـ يعني هنر معماري ـ نيز مي‌توان به كار برد. بدين ترتيب هنر معماري از طريق زير و بم كلمات و نيز از فراز و نشيب كوه‌ها به ذهن من راه يافت و از ديدگاه تازه‌اي رابطۀ اين دو هنر (يعني معماري و موسيقي) برايم مشهود گرديد كه با توجه به مجموعۀ حاضر كه براي ارايه و بررسي همين‌گونه نظرات فراهم آمده است، جاي سخن آن خواهد بود.

به همان‌گونه كه اشاره رفت، تركيبات صوتي از جهات مختلف، چه از نظر هارموني و چه از نظر سازبندي اركستر و غيره مي‌تواند بافت بيروني بنا را در حد يك هنر تجربي (مانند موسيقي) بيان كند.

بيان ديگري در شهر لندن (قصر وست‌مينستر) از ساختمان‌هاي قديمي است و از نظر هنر معماري داراي اعتبار و ارزش قابل ملاحظه‌اي است. تصوير اين بنا نيز از زوايه‌ايي گرفته شده كه تا حدودي براي منظور ياد شده قابل استفاده است.

از سال‌ها قبل، در اغلب شهرها، به ويژه شهرهاي پر جمعيت جهان، شيوه‌اي براي ساختمان‌هاي مسكوني، اداري و غيره به كار برده شده كه به سبب گسترش عمودي شهرها و اضافه شدن طبقات آپارتمان‌ها، هر يك از اين بلوك‌ها به شكل مكعب مستطيل در آمده و بدين ترتيب جايي براي بهره‌گيري از شيوه ياد شده را نخواهد داشت. ولي در پاره‌اي موارد حجمي از اين بلوك‌هاي كوتاه و بلند، مشروط بر آن كه تصوير از زاويۀ مناسبي گرفته شده باشد، ممكن است كاربردي در شيوۀ ارايه شده، داشته باشد. تصوير زير كه بخشي از نيويورك است تا حدودي نمونۀ مناسبي براي اين موضوع مي‌باشد.

 

نموداري از خط انتهايي بناهاي تصوير بالا، شكلي را ارايه خواهد داد كه اگر بر روي آن كار شود، ريتم‌ها و فواصلي از آن به دست خواهد آمد كه بي‌شك مي‌تواند دست‌مايه‌اي براي تصنيف اثر موسيقايي باشد:

لازم به يادآوري است، با اين كه عكس‌هاي بسيار از بناهاي مختلف ايران و ديگر كشورهاي جهان را با كمك دوستان در كتاب‌ها و آلبوم‌هاي گوناگون ديده‌ام، ولي بدين جهت كه كليۀ تصاوير به‌طور معمول از ديدگاه هنر عكاسي و فقط به منظور ارايه موضوع مورد نظر، عكس‌برداري شده و ارتباطي با نظر نگارنده ندارد، براي تهيۀ اين مقاله، تصاوير دل‌خواه را آن طوري كه لازم است (از زاويۀ مورد نظر) به دست نياوردم. با وجود اين، تصوير زير كه مربوط به يكي از مساجد بزرگ اصفهان است، نمونه‌اي گويا و مناسب براي مطلبي است كه در سطرهاي پيشين، دربارۀ تم و معكوس‌هاي آن اشاره رفت.

تقارن يكي از خصوصياتي است كه به‌طور معمول در هنر معماري جهان به ويژه در گذشته كاربرد فراواني داشته است. تصوير زير، معبدي است در تايلند كه نوعي تقارن را ارايه مي‌دهد.

چنانچه استفاده از اين‌گونه تصاوير به سبب قرينه قرار گرفتن برخي عوامل موسيقايي، از جمله ريتم، فاصله و غيره در حركات بالا رونده و پايين رونده، موجب يك‌نواختي شود، مي‌توان از تمهيدات ديگر موسيقايي بهره گرفت و يا از تصاويري كه از زواياي مناسب اين نگرش گرفته شده باشد، استفاده كرد.

در معماري جديد، بخش كوچكي به فضاهايي اختصاص يافته كه براي پوشش بيروني آن‌ها، به جاي مصالح ساختماني متداول، از الياف مصنوعي و يا مشابه آن استفاده مي‌كنند و با كمك كابل‌هاي مختلف آن‌ها را شكل مي‌دهند. خط انتهايي اين‌گونه فضاها به سبب داشتن انحناها و شكل‌هايي گونه‌گون هندسي تا حدود زيادي كاربرد لازم را در انطباق با نظر ارايه شده دارد. به ويژه كه در پاره‌اي موارد دو يا چند خط با جهت‌هاي متفاوت از آن‌ها نمودار است كه خود مي تواند نغمه‌هاي مختلفي را در شيوه‌ي موسيقي «پولي فونيك» ارايه دهد. تصويرهاي زير دو نمونه از اين‌گونه فضاهاست.

 

بايد يادآور شوم كه به طور كلي نظر ارايه شده در اين مقاله به سوي يافت موسيقي سنتي شهري چندان نظر ندارد، ولي در ابعاد سنتي چرا. براي نمونه: خانه‌اي در كوير كه انبوهي از پستي و بلندي شن‌هاي روان در محاصره‌اش دارند، با رنگي از صداهاي بم و گرفتة سازهاي زخمه‌اي بلوچستان و تركيبي از اركستر سازهاي مضرابي، خود مي‌تواند در شكل‌دهي آن فضاي روستايي با هم محروميت‌هايش، نقش موثري داشته باشد.

در مقابل بايد اشاره شود كه در پاره‌اي از موارد انواع شيوه‌هاي موسيقي مدرن و از جمله موسيقي الكترونيك و كامپيوتري نيز مي‌تواند براي اراية تصاوير گويايي از هنر معماري جديد، سهم قابل ملاحظه‌اي را به خود اختصاص دهد.

البته نبايد فراموش كرد كه تصوير هر بنايي را نمي‌توان با نظر ارايه شده انطباق داد، به ويژه كه اين راه، در آغاز است و هنوز قانونمندي خاص خود را نيافته است؛ ولي نبايد به تصور كاري نشده آن را ناشدني دانست. چه بسا در فرصت‌هاي آينده هنرمندان علاقه‌مند، از فراسوي اين سرزمين نيز از چنين ايده‌اي استقبال كنند و ابداعات جالبي را به عمل در آورند و يا احتمالاً امكاناتي فراهم شود و بتوان در كشور خودمان آن را به تجربه گرفت. البته بايد توجه داشت كه اين انديشه تا حد زيادي ظرفيت گستردگي دارد و در اغلب زمينه‌هاي ديگر نيز مي‌توان آن را تعميم داد.

در نماشا ما را دنبال کنید

توضیحات کامل در مورد پدیده مونسون

درج مقاله در سایت خبر فارسی

چاپ  مقاله در روزنامه مردم سالاری به تاریخ 1401.5.9 

نشر در سایت ویلگول

در آپارات  هم ما را دنبال کنید

 

 

شرحی بر” زبان تصویر” گئورگی کپس


 

ایجاد بستری مناسب برای ترور رسانه ایی

توجه به نیروی جوان کشوربرای عبور از بحران‌ها

آوايي از ستيغ كوه تا بلنداي هنر معماري

اتود میدان واقع در باقرشهر

دیجیتال مارکتینگ برای معماران و سازندگان، یک انتخاب یا یک الزام؟

 

سرپرست کیست و سرپرستی چیست؟

سرپرستی ازجمله پست‌های حائز اهمیت در هر سازمان (تولیدی / خدماتی) است. سرپرست یا سوپروایزر (supervisor) فردی است که زیر نظر مدیر میانی بوده و چند کارمند یا کارگر به‌صورت مستقیم زیر نظر او به فعالیت مشغول‌اند.

درواقع سرپرستان وظیفه اجرای سیاست‌های تعیین‌شده توسط مدیران ارشد و میانی را توسط افراد تحت نظر و سرپرستی خود بر عهده دارند.

جایگاه سرپرستان در سلسله مراتب سازمانی

 

دیکشنری آنلاین کمبریج، سرپرستی را اینگونه تعریف می‌کند:

نظارت بر یک شخص یا یک فعالیت برای اطمینان از اینکه همه چیز بصورت صحیح و امن انجام شود.

 

هرچند شرح وظایف سرپرست با توجه به نوع شغل مربوطه متفاوت است (مثلا شرح وظایف سرپرست کارگاه تولیدی، سرپرست فروش یا سرپرست یک بخش خدماتی)، در ادامه به بخشی از وظایف و نقش‌های سرپرست و شغل سرپرستی اشاره می‌کنیم:

 

ازجمله نقش‌ها و وظایف سرپرستان می‌توان به این موارد اشاره کرد:

  • هدایت و هماهنگی فعالیت‌های کارکنان، مانند بازرسان، اپراتورها یا سازندگان
  • همکاری با سایر سرپرستان برای ایجاد هماهنگی فعالیت‌های درون یا بین واحدها
  • برنامه‌ریزی و زمان‌بندی اقدامات و توالی‌های تولید برای رسیدن به اهداف تولید
  • بازرسی مواد، محصولات یا تجهیزات برای تشخیص نقص یا خرابی
  • نظارت و پایش بر تجهیزات اندازه‌گیری، شمارشگرها و سایر شاخص‌ها برای اطمینان از انطباق آن‌ها با استانداردهای تولید
  • انجام آموزش کارکنان در خصوص تجهیزات، کار و ایمنی یا ارجاع دادن آموزش کارکنان به کارکنان باتجربه
  • تشریح مشخصات، طرح‌ها، دستور کار، و سیاست‌های شرکت برای کارگران
  • نگهداری سوابق مربوط به حضور و ساعات کار کارکنان
  • مطالعه و تجزیه‌وتحلیل نمودارها، دستور کار، برنامه‌های تولید و گزارش‌ها برای تعیین الزامات تولید و ارزیابی برآوردها و خروجی‌های فعلی تولید
  • صدور درخواست مواد موردنیاز، لوازم، قطعات و یا تعمیر تجهیزات
  • نگهداری داده‌های عملیاتی مانند زمان، تولید، و هزینه‌ها و فراهم کردن گزارش‌های مدیریتی درزمینه نتایج تولید
  • تعیین استانداردها، بودجه، اهداف تولید و نرخ‌ها بر اساس سیاست‌های شرکت، تجهیزات و دسترسی به نیروی کار و حجم کار
  • مشورت با مدیریت یا کارکنان برای حل مشکلات، درخواست‌ها و شکایات کارکنان
  • تنظیم ماشین‌آلات و تجهیزات
  • ارائه پیشنهاد یا اقدامات لازم برای ایجاد انگیزه در کارکنان و بهبود روش‌های تولید، عملکرد تجهیزات، کیفیت محصول یا کارایی
  • ارائه پیشنهاد در خصوص استخدام، ارزیابی‌ها یا ترفیع کارکنان
  • طراحی و توسعه محصولات جدید و فرایندهای تولید
  • اجرای مقررات ایمنی و بهداشت

 

یک سرپرست موفق باید دانش، مهارت و ویژگی‌های شخصیتی متناسب با شغل سرپرستی را دارا باشد. سرپرست علاوه بر گذراندن دوره‌های آموزشی مرتبط مانند دوره آموزشی اصول سرپرستی و مهارت‌های پیشرفته آن، با به‌کارگیری آموخته‌ها در عمل و کسب تجربه، شایستگی لازم برای تصدی مسئولیت سرپرستی را به دست می‌آورد.

در زیر به بعضی از حوزه‌های دانش، مهارت و ویژگی‌های مورد نیاز شغل سرپرستی اشاره می‌کنیم:

 

برخی از حوزه‌های دانش موردنیاز سرپرست:

  • شناخت اهداف و سیاست‌های سازمان
  • روش‌های اجرایی و دستورالعمل‌های تولید
  • فرآیند تولید
  • ماشین‌آلات و تجهیزات
  • مدیریت
  • منابع انسانی
  • مهندسی و فناوری

 

برخی از مهارت‌های موردنیاز سرپرست:

  • تیم‌سازی و مدیریت تیم
  • برنامه‌ریزی
  • سازماندهی
  • نظارت و کنترل
  • تفویض اختیار
  • ایجاد انگیزه در کارکنان
  • گوش کردن فعالانه
  • ارتباط موثر
  • تفکر منتقدانه
  • مدیریت بحران
  • مدیریت کارکنان
  • مدیریت تعارض
  • آموزش کارکنان
  • کوچینگ و مربیگری
  • مدیریت زمان
  • قضاوت و تصمیم‌گیری
  • حل مسئله
  • گزارش‌نویسی و ارائه گزارش
  • مذاکره
  • کنترل کیفیت

 

برخی از ویژگی‌ها و نگرش‌های موردنیاز شغل سرپرستی:

  • مسئولیت‌پذیری
  • قابل اعتماد بودن
  • حفظ حریم کارکنان
  • رفتار عادلانه
  • اعتماد به نفس

 

تفاوت سرپرستی با مدیریت:

با وجود شباهت‌های بین وظایف مدیر و سرپرست، می‌توان گفت تفاوت اصلی، در سطح اختیارات، مسئولیت‌ها، اهداف و البته حقوق دریافتی این دو پست سازمانی است.

 

خصوصیات و وظایف سرپرست کارگاه

چگونگی و نوع سرپرستی کارگاه بنا به وسعت کارگاه، متفاوت است. در یک کارگاه کوچک و متوسط فقط یک فرد با صلاحیت فنی مانند مهندس یا تکنسین با تجربه قادر به سرپرستی کارگاه خواهد بود. در صورتی که در یک کارگاه وسیع و بزرگ، سرپرستی کارگاه تقسیم می شود. سرپرستان جزء در واحد امور اجرایی مسئول برنامه ریزی و اجرای عملیات قسمت هایی از کارگاه خواهند بود. این مسئله به خصوص در کارگاه هایی که طرح از قسمت های متعدد و مجزا هم تشکیل شده، مصداق خواهد داشت. در این صورت فرد دیگری مسئولیت کارگاه را برعهده خواهد داشت و به عنوان سرپرست کلی کارگاه نصب می شود و سرپرستان جزء تحت نظر او انجام وظیفه خواهند نمود.

 

سرپرست-کارگاه

در هر صورت سرپرست کارگاه باید دارای خصوصیات و تجارب لازم و کارایی مورد نظر برای انجام وظایفش باشد. بعضی ویژگی های یک سرپرست کارگاه و وظایف او بیان خواهد شد. داشتن این خصوصیات و برشمردن وظایف متعدد دلیل نمی شود که همه ی کارها را خود سرپرست انجام دهد. بلکه همچنان که در نمودار سازمانی مشاهده می شود، او با تقسیم کار بین معاونین و قائم مقام خود، باید فرصت بیشتری برای برای بررسی دقیق تر مسائل و اهم آن ها داشته باشد.

خصوصیات یک سرپرست کارگاه

1-آشنایی به اسناد و مدارک پیمان: سرپرست کارگاه باید کلیه ی ضمایم پیمان را مطالعه نموده و بر آنها تسلط داشته باشد و تعهدات متقابل کارفرما و پیمانکار را بشناسد.

2- تسلط به پروژه: کلیه مشخصات پروژه و نقشه ها اعم از مقادیر عملیات، مشخصات فنی عمومی و خصوصی پروژه باید برای سرپرست کارگاه، روشن و واضح بوده و بر آنها تسلط کامل داشته باشد.

3-آشنایی با محیط: سرپرست کارگاه باید با محیط کارگاه و اطراف کارگاه خویش آشنایی کامل داشته و وضعیت منطقه را از نظر آب و هوا و موقعیت جغرافیایی بشناسد. از محل معادن، قرضه ها و امکانات، محل تهیه مصالح و لوازم، منابع نیروی انسانی، ماشین آلات و تجهیزات، نرخ ها و دستمزدها با اطلاع بوده و یا در اسرع وقت کسب اطلاعات نماید. او باید درباره ی راه های دسترسی به کارگاه، منطقه و کیفیت عبور و مرور در آن ها اطلاع به دست آورده و کلیه امکانات موجود در محل و آنهایی را که باید از خارج از محل تأمین نمود بشناسد.

4-داشتن تجربه و معلومات کافی و برخورداری از بینش علمی عملی قوی در رشته ای که در آن مسئولیت دارد.

5-آشنایی کامل، به تشکیلات کارفرما و دستگاه نظارت و سایر دستگاه های موثر در اجرای عملیات و شناخت طرز تفکر و انتظارات و توقعات آنان.

6-آشنایی با مقررات و قوانین به خصوص قوانین کار و بیمه های اجتماعی و مسائل ایمنی.

7-برخورداری از روحیه نکته سنجی توجه به راندمان کار واحدها و افاد تحت نظر، شناخت مسئولیت ها و توقع آنها در حدود اختیارات تفویض شده و اعمال تشویق و تنبیه در موارد لازم در حد ضرورت با اتحاد سیستم های موثر.

8-توجه به منافع پیمانکار در کنار منافع دستگاه اجرایی و عوامل انسانی شاغل در کارگاه.

9-قدرت تفکر و تصمیم گیری به هنگام بروز معضلات و برخورد صحیح با اشکالات.

وظایف مهم سرپرست کارگاه

 

به طور معمول شرح وظایف حدود اختیارات و مسئولیت های رئیس کارگاه، به صورت مدون و بطور رسمی، از جانب مدیرعامل شرکت پیمانکار یا معاونین او به وی ابلاغ می شود. بطور کلی نمونه ای از شرح وظایف بصورت زیر بیان شده است. ممکن است بنا به دلایلی تغییراتی در افزایش یا کاهش وظایف حاصل شود:

1-تسلط بر مشخصات کار و اسناد پیمان :

آنچه از ویژگی های سرپرست کارگاه است، تسلط بر کلیه مشخصات و جزییات فنی کار و نقشه ها و مقررات حاکم بر پیمان می باشد.

2-طرح ریزی

سرپرست کارگاه موظف به طرح ریزی و تفکیک کل طرح به اجزاء قابل اجراست، او باید کلیه ی فعالیت ها و حجم عملیات، مصالح، ماشین آلات ، عوامل انسانی و هزینه های مورد نیاز را مشخص کند.

3-برنامه ریزی

سرپرست کارگاه موظف به انتخاب بهترین روش اجرا برای انجام عملیات، تعیین تقدم و تأخر و مشخص کردن مدت انجام هر یک از عملیات می باشد.

4-برنامه زمان بندی

سرپرست کارگاه موظف به مطالعه زمان بندی ضمیمه اسناد پیمان و اصلاح آن است که طبق برنامه ریزی خویش باشد و برنامه ی زمابندی دقیقی که مورد تأیید دستگاه نظارت باشد تدوین کند.

توضیح: به طور معمول، برنامه زمانبندی ضمیمه پیشنهاد به صورت کلی بوده و چندان به جزییات نمی پردازد. بنابراین سرپرست کارگاه هنگام اجرای عملیات نیاز به واضح نمودن مسایل دارد. از روی برنامه زمان بندی دقیق است که حجم عملیات، مقدار مصالح، عوامل انسانی، ماشین آلات و تجهیزات مورد نیاز برای او روشن می شود. هنگامی که سرپرست کارگاه، برنامه زمان بندی دقیق تری که تهیه به تأیید دستگاه نظارت و کارفرما برسد می تواند عملیات را مطابق آن اجرا نماید. با توجه به برنامه زمانبندی در هر مقطع زمانی پیشرفت کار با برنامه قابل مقایسه بوده و دستگاه نظارت بر همین مبنا پیشرفت عملیات را کنترل می کند.

وظایف سرپرست کارگاه

 

5-سازماندهی تشکیلات کارگاه

سرپرست کارگاه موظف است عوامل انسانی کارگاه را، تحت سازماندهی منظم که نمودار آن را تهیه خواهد نمود، به خدمت گرفته و با هماهنگی و تقسیم کار به اجرای عملیات بپردازد.

6-تجهیز کارگاه

سرپرست کارگاه موظف است در ابتدای برنامه ریزی خویش، تجهیز کارگاه را منظور کرده و در فرصت مقرر در پیمان و در حدود تعیین شده به تجهیز کامل کارگاه پرداخته و این امر را به تأیید دستگاه نظارت برساند.

توضیح: به طور معمول باید فرصتی حدود یک ماه و گاهی کمتر یا بیشتر به تجهیز کارگاه اختصاص پیدا کند. حدود تجهیز کارگاه باید در اسناد پیمان مشخص شده باشد و سرپرست کارگاه در همان حد، کارگاه را تجهیز کند. ولی بعضی مواقع حدود تجهیز کارگاه را در اسناد پیمان مشخص نمی کنند. در این صورت لازم است کارگاه در حدی که دستگاه نظارت تعیین می کند، تجهیز شود.

7-برآورد مقادیر

سرپرست کارگاه موظف به برآورد مقادیر مصالح، ماشین آلات، عوامل انسانی مورد نیاز و تنظیم برنامه زمانی مقادیر خریدها در مقاطع زمانی مختلف می باشد.

8-ظرفیت و نوع ماشین آلات  

سرپرست کارگاه موظف است تعداد، نوع، ظرفیت و محل استقرار انواع ماشین آلات ثابت و دستگاه ها را از قبیل مرکز بتن، سنگ شکن و کارخانه ی آسفالت تعیین کند.

9-پیمانکاران جزء

انتخاب پیمانکاران جزء برای اجرای قسمت هایی که سرپرست کارگاه درست تشخیص دهد و تعیین صلاحیت آنان به سرپرست کارگاه واگذار می شود.

سخن آخر

سرپرست کارگاه ساختمانی با توجه به تمامی وظایف و مسئولیت‌هایی که در طول مدت زمان اجرای پروژه به او واگذار می‌شود، یکی از کلیدی‌ترین نیروهای اجرایی در هر پروژه ساختمانی به شمار می‌رود. سرپرست کارگاه ساختمانی مسئولیت مواردی همچون بودجه، مصالح و لوازم، ماشین آلات و ابزار و کنترل پروژه را بر عهده دارد. از این رو، به کارگیری یک سرپرست کارگاه ساختمانی متخصص و باتجربه یکی از مهم‌ترین نکاتی است که باید در تمامی پروژه‌های ساخت و ساز لحاظ شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

امانوئل ملك اصلانيان

به نظر من، رابطه‌هايي ميان موسيقي و معماري وجود دارند و ما مي‌توانيم دربارۀ آن‌ها نكاتي را بازگو كنيم، و به شناخت همگان بگذاريم.

شايد پيش از مطالب ديگر، يادآوري اين نكتۀ اساسي مهم است كه موسيقي‌دان و موسيقي‌ساز قرن بيستم نمي‌تواند با ادبيات و با فلسفه آشنا نباشد.

اگر به معناي همين نكته دقت كنيم، زمينۀ خوبي براي دست‌يابي به مطالب و مقوله‌هايي پيدا مي‌كنيم كه، به نوبۀ خود، كار و گفت و گوي ما در زمينۀ ارتباط و تشابه ميان موسيقي و معماري را آسان‌تر مي‌كنند.

گفتيم كه موسيقي را بي ادبيات و بي فلسفه نمي‌توانيم خلق كنيم. البته، همه مي‌توانند چراي اين نظريه را بدانند و نيز مي‌توانند در رد اين، نظريه‌هاي متفاوت يا مخالف داشته باشند. اما آنچه ما مي خواهيم بگوييم اين است كه موزيسين‌هاي امروز نمي‌توانند با ادبيات و با فلسفه آشنايي نداشته باشند: هم ادبيات عمومي ـ به معناي تلاش‌هايي كه انسان‌ها براي تعالي خود و براي محيط زندگي اجتماعي خود مي‌كنند و نتيجه آن را از طريق نوشته‌هايي كه خود آثار هنري هستند به صورتي مكتوب و ملموس در دسترس ديگران قرار مي دهند ـ و هم ادبيات خاص هنر موسيقي. البته ما در زبان فارسي اين‌گونه نوشته‌ها را معمولاً ادبيات نمي‌خوانيم. فرنگي‌ها برعكس ما، نوشته‌هاي انتقادي و گزارشات توصيفي و تفسيري مربوط به هر حرفه و دانش و هنري را ادبيات ويژه آن مي‌خوانند. و البته اين نامگذاري صحيح است، زيرا در مضمون اين نقدها و ارزيابي‌ها و تفسيرها، همه نكاتي را كه سازندۀ هنراند مي‌توانيم به صورتي زنده بازيابيم. قصد البته اين است كه هنرمند موسيقي‌ساز، يا به قولي آهنگ‌ساز، امروز نمي‌تواند از ادبيات به معناي گسترده‌اش (در ساير رشته‌هاي هنري) و از ادبيات يا مكتوبات نشر يافتۀ رشتۀ هنري خودش غافل باشد و آهنگ بسازد و آن را اثري زنده و متعلق به روزگار خود تلقي كند. اين، در اين دهه‌ها در قرن حاضر، نيز صادق است: اين‌جا نيز بايد هم به فلسفه به معناي گسترده توجه داشت و معاني و مفاهيم انتزاعي و جهش‌هاي فكرهاي خالص و ناب را شناخت و هم با فلسفۀ خود موسيقي ـ كه بخشي از فلسفه عمومي قديم و معاصر است آشنا بود.

پس، مي‌بينيم كه هم ادبيات و هم فلسفه، در هر دو مقياس عمومي و تخصصي، مورد نياز موسيقي‌دان و يا موسيقي‌ساز و يا آهنگ‌ساز هستند. پيش از اين كه به دليل اين نياز در قرن بيستم بنگريم دربارۀ موسيقي و دربارۀ شرايط آفرينش موسيقي مي توانيم كمي درنگ كنيم.

ما موسيقي‌دان‌ها اعتقاد داريم ـ و من از سال‌ها پيش هميشه گفته‌ام ـ كه موسيقي‌ساز و موسيقي‌دان بايد هر چه مي‌توانند از «ديروز» موسيقي بگيرند تا به موسيقي «امروز» برسند. البته خواهيد پرسيد چه چيز را بايد از موسيقي ديروز گرفت؟ و من جواب مي‌دهم كه: فن را؛ و فقط فن را بايد اخذ كرد و آموخت و پرورش داد. اين فن، در واقع، نه متعلق به جاي معيني است و نه متعلق به زمان معيني است؛ تكنيك آفرينش، پس از آن كه به صورت درستي قابل انتقال يا آموزش به ديگران شد، ديگر حد و مرزي نمي‌شناسد. براي رسيدن به «امروز» و براي گذر از «ديروز» بايد عشق به چيزي داشت و بايد از آن فني كه گفتيم، براي بيان آن استفاده كرد. و اين جا، پس از دوري كه زديم، برمي‌گرديم به آن چرايي كه مطرح كرديم: چرا ما بايد ادبيات و فلسفۀ امروز را بدانيم؟ و پاسخ آن اين است كه امروز، در آخرين سال‌هاي قرن بيستم، هيچ پديدۀ هنري و ادبي و حتي نظري خالصي نيست كه با ارزش باشد و به صورتي سريع مورد نقد و بررسي و ارزيابي در سطح جهاني قرار نگيرد. و امروز هيچ كس نمي‌تواند ادعا كند كه هنرمندي، هر محصول هنري خود را براي خودش مي خواهد. و اگر اين است، پس ديگر در ميانه راه چرا خود را متوقف كنيم؟ يعني كمي از ادبيات و فلسفه بگيريم و كمي از عشق و مفاهيم زيبايي شناختي و مقداري هم از فن خود استفاده كنيم تا به محصولي برسيم. من اعتقاد دارم كه هنرمند واقعي و به ويژه موسيقي‌ساز هيچ‌گاه نمي‌تواند در ميانه قرار بگيرد و بين بالا ـ سطح عالي و والا و سطح دون و بي‌ارزش ـ خود را معلق نگه بدارد.

حال، خواهيد پرسيد كه اين مقدمه چه ربطي با موضوع اصلي گفت و گوي ما دارد؟ و پاسخ من اين است: آنچه ما از پيش، از چهل ـ پنجاه سال پيش، مي‌دانستيم كه رابطه‌هاي شكلي و رابطه‌هاي معنوي ميان موسيقي و معماري وجود دارد، امروز، از راه كتاب‌ها و مقاله‌ها و گزارش‌ها، به همۀ مردم گفته مي‌شود. امروز، بحث در اين باره كه چه پيوندهايي ـ حتي ظاهري يا شكلي، نه مفهومي ـ بين معماري و موسيقي وجود دارند، گفت و گويي همگاني است. و براي اين كه راه دوري براي پيدا كردن گواهي بر اين مدعا نرويم، شمارۀ خرداد ماه امسال مجلۀ «يونسكو» را به يادتان مي‌آوريم. يعني اين كه، گفت و گو دربارۀ موسيقي، مطلبي است كه همه مي توانند بشنوند و ادبيات و فلسفۀ هنرها هم، به شكلي زنده، در همين گفت و شنودها شناخته مي‌شود و رشد و توسعه پيدا مي‌كند. البته، ادبيات و فلسفه، بي شناخت تاريخ يا سابقه‌شان، مطرح نمي‌شوند و اين جا هم، مثل موسيقي كه گفتم، بايد از «ديروز» حركت كرد تا به انديشه‌هاي امروز رسيد.

اين‌جا، بي مناسبت نمي‌دانم از يك اثر ساخته خودم به نام «افسانه آفرينش» چند كلمه بگويم؛ كاري كه در سال 1350 تنظيم و اجرا شد. براي خلق اين اثر و براي بيان احساس‌هايي كه تصوري شكلي را به ديگران القاء كند، من كوشش كرده‌ام تا به فلسفۀ خاصي كه متعلق به زمان‌هاي بسيار دور و افسانه‌يي كه موضوع اين قطعۀ موسيقي بود آشنا شوم. براي اين كار، متون فلسفي و برخي گزارش‌هايي ادبي و نوشته‌هاي اصيل و اساسي‌اي را مطالعه كردم تا بتوانم نكاتي (و در مجموع چهارچوب فكري معيني) را به دست بياورم كه، براي من مهم‌ترين سخن براي گفتن بودند. اين سخن كه ديگر ذاتاً موسيقي بود و نه كلام و تصوير كه به بهترين شكل مي‌توانست ايده‌هايي از تصور و خيال ايرانيان كهن را در زماني كه نه كتابي بود و نه خانه‌اي، نه شهري بود و نه انساني كه بر آن حاكم باشد، بلكه اصواتي بودند كه به هم درمي‌آميختند تا شكل‌ها و رنگ‌ها يا حالت‌هاي خاص را بيافرينند، بنماياند. البته پيدا است كه براي اين چنين اثري، سازنده‌اش نمي‌تواند صحنه‌هايي را در تصوير و تخيل نسازد و رويدادها و احساس‌هايي را به آن معطوف نكند.

و حال كه به آن نكته رسيديم و از صحنه‌هايي گفتيم كه پيش خودم، پس از مطالعات و غورها و تعمق‌هايم، ساخته بودم، چرا نگويم كه اين صحنه‌ها، باب ترين شكل معماري بودند. مگر معماري چگونه تعريف مي‌شود؟ مگر هر جا كه انسان‌ها در فاصلۀ بين محل استقرار خود و عناصر طبيعت حركت مي‌كنند و راه مي‌روند و اندازه فاصله را كشف مي‌كنند و هر يك از آنان جايي را خاص خود مي‌پندارد و علامتي بر آن مي‌نهد، كاري «معمارانه» نكرده؟ چوب تراش خورده و سنگ تراشيده شده و خشت قالب گيري شده، ابزار مادي‌اند و از ابزار طبيعي مربوط به فضا اهميت كمتري در تعيين شكل معماري دارند. در هر حال، در اثر «افسانۀ آفرينش» ـ كه يكي از كارهاي مفصل‌تر من است ـ من با معماري به صورتي عميق آشنا شدم و اين‌گونه بود كه توانستم شخصيت‌هاي مختلف «افسانه» را در طول و عرض صحنه‌هاي آن به حركت در آورم. آن‌جا كه شما ـ براي مثال ـ حركت يكي به سوي ديگري را از راه شنيدن اصوات به تصور مي‌آوريد و يا هنگامي كه طلوع خورشيد را مي‌توانيد باز شناسيد، مگر چيزي جز اين است كه در صحنه‌اي كه داراي بُعد است، به جنب و جوش و حركتي گرمابخش و پر نويد و زيبايي پي برديد؟ حال ببينيم كه آيا مي‌توانيم آن دو مبحث را ـ موسيقي و معماري را ـ از هم جدا بدانيم؟ به نظر من اين كار، دست كم در مورد آن بخش از آثار موسيقي كه آن را «فيگوراتيو» مي‌خوانيم، ناممكن و طرح آن نيز غير اصولي به شمار مي‌آيد زيرا، اين دو، با يك ديگر زاده و فهميده مي‌شوند.

در اين زمينه البته گفتني بسيار است و بايد به نكاتي كه اصولي‌اند اشاره كرد. اين جا، پيش از هر چيز بايد يادآوري كنم كه در موسيقي‌اي كه روي به انديشه‌ها و حالت‌هاي عمومي و اصيل دارد ـ مثلاً موسيقي ليريك ـ در درجۀ اول معنويات مطرح مي‌شوند.

موسيقي‌ساز، پس از اين كه به فكر خاصي دست يافت و خود را در آن باز يافت و خواستار بازگو كردن يا به نمايش گذاشتن آن شد، در ارتباط با همين جهان معنوي است كه سخن آغاز مي‌كند و اثري را عرضه مي‌دارد كه شايد در بهترين شرايط يادآور آثار حافظ و بتهوون يا شكسپير و موتسارت به شمار آيد. حال، نكتۀ ديگري كه پيشتر به آن اشاره شد، نيز مطرح است. آيا اين اثر صرفاً انتزاعي است و هيچ‌گونه تصور و تخيلي را كه بتواند ملموس و شناخته شده باشد و در زندگي روزمره مردم يافته شود در بر ندارد؟

پاسخ به چنين پرسشي البته در ارتباط با هر اثر معيني مي‌تواند داده شود. به طور كلي، موسيقي‌هايي كه نمي‌خواهند به عنوان فيگوراتيو مطرح باشند، الزامي ندارند كه از تصورها و تخيل‌هايي كه مربوط به فضاي زندگي طبيعي و به عوامل اصلي اتنولوژي مي‌شوند دوري كنند. چرا موسيقي‌ساز نبايد از برف و از كوه و از دشت و دريا سخن نگويد، آن‌گاه كه قصدش تغزل است؟ پاسخ درست و به جا را اين‌طور مي‌توانيم داشته باشيم كه برف و كوه و دشت و دريا مي توانند دو معناي متفاوت داشته باشند: يك معناي عام و يك معناي خاص. معناي خاص، كه مربوط و معطوف به مكان جغرافيايي خاصي مي‌شود، از توان انتزاعي سخن موسيقي‌ساز مي‌كاهد و معناي عام برعكس؛ اثر او را به عالم احساس‌هاي نابي نزديك مي‌كند كه البته جنبۀ فيگوراتيو بسيار ضعيفي دارند.

اين جا دوباره موضوع اصلي اين نوشته يا موضوع كلي‌اي كه كتاب حاضر به آن توجه دارد مطرح مي‌شود؛ به اين عبارت كه در موسيقي مي‌توانيم به هر دو صورت؛ اول، انتزاعي (و با تركيب صوت‌هايي كه معاني و احساس‌هاي مطلق را برمي‌انگيزاند) و دوم، ملموس و روزمره و تجربي (كه از تركيب صوت‌ها با عطف به تم‌هاي آشناتر و مأنوس‌تر مي‌توانند به وجود آيند) سخن بگوييم. و حال بايد ببينيم كه آيا در معماري نيز معاني انتزاعي و معاني روزمره و تجربي مطرح هستند يا نه. و معماري كجا پرمعنا و جذاب و زيبا است و انسان را به تصورهايي غني‌تر از آنچه در ظاهر ديده مي‌شود هدايت مي‌كند و كجا ـ برعكس ـ انسان را در شرايطي قرار مي دهد كه به معاني محدودتري فكر كند و جوياي معاني مطلق نگردد.

آنچه شما در متن موسيقي «افسانۀ آفرينش» مي‌شنويد، تكيه بر معاني مطلق دارد: روشنايي و تاريكي و نيكي و بدي نمايانگر نيروهاي اهريمني و اهوري اند كه در سرزمين‌هاي طبيعي و هنوز شناخته نشده به ستيز مي پردازند. رعد و برق‌ها را مي‌توان شنيد و حركت موزون و موقر اسب‌ها ـ كه در عمق زيبايي در فرهنگ ايران كهن موجودات سمبوليك هستند ـ را مي‌توان دريافت. خوب، حال اگر من به شما بگويم كه در مجموع حركت‌هايي كه در اين اثر تجسم شده‌اند، و زاده شدن زروان و پيروزي‌هاي تدريجي و دشوار روشنايي بر تاريكي جزء آن‌ها است، من يك كار معمارانه كرده‌ام، شايد نخواهيد باور كنيد. البته من بايد اضافه كنم كه كارم پيش از معماري بوده است؛ روي صحنه‌اي كه معمارانه بنا مي‌شود، موسيقي‌ساز چيزي را اضافه مي‌كند يا به آن غنايي خاص مي‌بخشد. موسيقي‌دان فضايي كامل به وجود مي‌آورد. شايد معمار نيز بتواند فضاي كاملي را ـ در برداشتي معنوي و انتزاعي و مطلق ـ به وجود آورد و البته بايد اين امر محقق باشد زيرا به هر ساختماني ما نمي‌توانيم معماري عنوان كنيم. معماري چيزي است فراي ساختمان‌هايي كه صرفاً براي امور مكانيكي بر پا داشته مي‌شوند. و آنچه مي توانم در پايان اين يادآوري اضافه كنم اين است كه من، پيش از دست زدن به نوشتن پارتيشن اثري كه گفتم، مدتي به مطالعۀ نوشته‌هاي فلسفي و ادبي پرداختم و فقط پس از آن كه الهامي خاص از مجموعۀ دانسته‌هايم دريافتم، كارم را آغاز كردم. و باز اضافه كنم كه شما در اين اثر به يك «فضا» دست مي‌يابيد كه در آن همه چيز هست: هم رنگ هست و هم حركت، هم رابطه‌ها و نسبت‌هاي زماني ـ مكاني وجود دارند و هم معاني و مفاهيمي كه در لحظه‌هاي خاصي، حالتي معين به وجود مي‌آورند.

حال به فضاي معماري بازگرديم و به معاني و مفاهيمي كه معماري مي‌تواند داشته باشد دقت كنيم.

به نظر من، موسيقي شكل تكامل يافتۀ هنر انسان‌ها است و پس از آن كه انسان‌ها معماري و مجسمه‌سازي و نقاشي را آفريده‌اند پا به عرصۀ وجود گذاشته است. و به اين لحاظ است كه، به عنوان يك هنر، از اين‌ها هم غني‌تر است و هم انتزاعي‌تر. ولي اين غناي بيشتر و قدر انتزاعي بيشتر را نبايد به عنوان عنصر جدا كنندۀ اين دو دانست. و براي اين كه اين نكته را روشن‌تر گفته باشيم يادآوري مي‌كنم كه موسيقي‌ساز و معمار، براي آفريدن اثري كه بخواهد و بتواند داراي موجوديت معنوي باشد و براي متعالي كردن انسان‌ها كارايي داشته باشد، ناچار بايد دو وجه مطلق و ملموس را (در عالم معنا) در نظر بگيرند و با اين دو ـ همزمان ـ كار كنند. بتهوون براي آفرينش آن رده آثاري كه بيشتر عرفاني‌اند و متوجه به جهان معنويات، از معاني و مفاهيم مطلق حركت مي كرد تا به آنچه ملموس و محسوس بود برسد و سپس، اين راه را در جهت معكوس مي‌پيمود تا بيشترين سلطه را بر معاني و مفاهيم پيدا كند و آثار پايدار و پر قدري به وجود آورد كه قرن‌ها بمانند و نقطۀ عطف جهان ادبيات ـ به معناي كلي ـ قرار گيرند. اما ببينيم كه او، در سنتز، چه كرده است؟ به نظر من، او «فضا» آفريده است: فضايي كه از به كار بردن اصوات و به وسيلۀ موسيقي بنا شده است. آنچه او آفريده است، در تحليل نهايي، فضا است: چيزي كه انسان مي‌تواند دوران آن معاني و مفاهيم كامل و متعالي زندگي را باز يابد. اثر موسيقايي خاصي كه داراي فضايي زنده است.

من براي واژۀ «زنده» كه به كار مي‌برم اهميت بسيار قايل‌ام. و براي معرفي بهتر آن به اولين سطرهاي اين نوشته باز مي‌گردم، آن جايي كه گفتم موسيقي‌ساز نمي‌تواند بي ادبيات و بي فلسفه به آفرينش اثري جاويدان يا داراي ارزش جهاني و داراي روحيۀ معنوي و متعالي دست يابد. آن اثر موسيقي‌اي مي‌تواند فضاي زنده بيافريند كه زير بنايش را ارزش‌هاي معنوي تشكيل داده باشند، به ترتيبي كه هنگامي كه به آن گوش مي دهيم رنگ‌ها و حالت‌هايي كه در آن صحنه‌آرايي مي‌كنند و نغمه‌هايي كه در طول اثر ما را به سمتي هدايت مي‌كنند، ما را جذب خود نكنند، بلكه اين‌ها فقط وسيله باشند.

حالت، با قدرت و اهميت بيشتري كه نسبت به رنگ دارد و خود زادۀ چگونگي اتصال آكوردها به يكديگر است، هنوز چيزي بيش از يك لحظه از راهي نيست كه در يك اثر موسيقي برخوردار از روحيۀ عرفاني طي مي‌شود.

براي پايان دادن به اين نوشتۀ مختصر، همين نكتۀ آخر را به دنياي معماري ـ كه همۀ ما هر روز آن را تجربه مي‌كنيم ـ انتقال مي‌دهم تا به وجود تشابه و تقارن ميان اين دو رشتۀ هنري توجه بدهم.

ساختمان‌هايي كه زيربناي‌شان را ارزش‌هاي معنوي و متعالي تشكيل نمي‌دهند، مي‌توانند رنگ‌هاي دوست داشتني داشته باشند (يعني تركيب مصالح ساختماني و نور و اندازه، در نقطه‌ها و در بخش‌هايي از آن‌ها، چشم را خيره كند) و حتي مي‌توانند در جاهايي، حالتي خاص را در شخص به وجود آورند و از اين بابت معماري جالب توجهي به شمار آيند. اما هر بيننده‌اي كه داراي بينش ژرف و خواستار بهره‌جويي معنوي از معماري است، به ارضاي چشم قانع نيست و چيزي بسيار بيش از اين مي‌طلبد. او مي‌طلبد و مي‌خواهد، در فضاي معماري، به زندگي متكي و معطوف به معنويات دست يابد و ـ به عبارت ديگر ـ مي‌خواهد خود را در آن «زنده» بيابد و گذشته‌ها و فرهنگ‌اش و نيز آينده و آرزوهايش را در آن منعكس ببيند.

و ناگفته پيداست كه هر كس از اين ديدگاه به تحليل فن آفرينش فضاي معماري و فن آفرينش فضاي موسيقي بپردازد، به وجود مشترك و به برهاي متقارن اين دو هنر دست مي‌يابد.

موسيقي، ذهن و بدن

 

نگرش‌هاي انسان و بخصوص شيوه‌هاي تفكر او دربارة جهان حاصل رقص و آواز هستند.

جان بلكينگ

موسيقي واكنش هاي جسماني مشابه را در افراد متفاوت به طور همزمان به وجود مي‌آورد. از اين روست كه مي‌تواند گروه‌ها را به گرد هم آورد و نوعي احساس وحدت بيافريند. اهميتي ندارد كه يك نوحه يا مارش تشييع جنازه توسط يك موسيقي‌دان يا يك شنوندة بي‌تجربه به شيوه‌اي متفاوت درك شود. آنان مطمئناً به طور همزمان در برخي نمودهاي تجربة جسماني مشابه و نيز احساسات ناشي از خود تشيعع جنازه سهيم خواهند بود. موسيقي با هماهنگ كردن احساسات گروه‌هاي مردم به طور همزمان، از اثر تشديد و تاكيد بر عواطفي برخوردار است كه يك مناسبت بخصوص مطالبه مي‌كند.

 

اطلاعات

چکیده :استخراج ارزشهای گذشته معماری , استفاده از مصالح , تکنولوژی روز و بهبود روابط ساختمان با طبیعت میتواند راهکارهای امروز مقابله با این ویروس باشد.

انتشار تحقیقات جدید نشان می دهد که ویروس کرونا میتواند چندین ساعت در هوا زنده و معلق بماند.این ویروس توان انتقال از طریق امواج صوتی را هم دارد. اطلاعات

 

ترسیم نه از یاد تو خدا پنداریت میلرزاندم.

از پیشانی بر خاک زده مردمی که داغ دار محرم بودند زمانی نزدیک… میلی کشنده از پرستش

در کورترین لایه افکار مردم ات خفته.

و تو بگمانم نیک دانسته بودی

که اینچنین خرامان آرام آرمیدی

بر تختی سرد

تا مغرور ترین خدا باشی

نزد مردم ات امروز

که “هیچ” را میپرستند.

 

پهنه ی وسیع قلمروات جاوید بادا