زبان شناسان در یک تقسیم بندی معروف زبان ها را به گروههایی تقسیم می کنند که از نظر ریشه به هم نزدیک هستند و این تقسیم بندی را خویشاوندی می گویند.زبان فارسی در این تقسیم بندی جزو گروه هند و اروپایی است که با زبان هایی چون ایتالیایی فرانسوی المانی و انگلیسی خویشاوند است بر عکس با زبان عربی هیچ خویشاوندی ندارد.

زبانهای ایران باستان

1- زبان مادی

این زبان متعلق به قوم ماد است که در حدود قرن 7 ق.م به حکومت رسیده اند.از این قوم جز چند واژه که اکثرا اسم خاص هستند وبه صورت غیر مستقیم از طریق مکتوبات اشوری به ارث رسیده چیز دیگری به دست نیامده است.
از این زبان نوشته یی تاکنون به دست نیامده است به همین دلیل نمی دانیم که این زبان به رشته ی تحریر در امده است یا نه؟
سه واژه ی مادی
Zba اعلام کردن Vazarakaبزرگ Spakaسگ

2-زبان سکایی

این زبان زبان قوم سکا است که در شاهنامه همان قوم تورانیان می باشند. سکاها به دو شعبه تقسیم می شدند که داریوش کبیر در کتیبه نقش رستم از هر دو شعبه نام برده است.
متاسفانه از این زبان هم نوشته ای به دست نیامده است که مکتوب شدن انرا نشان دهد.
سه نمونه واژه ی سکایی:
Pada پا Aspa اسب Hapta هفت

3- زبان اوستایی

این همان زبانی ست که کتاب مقدس زردشتیان به ان نوشته شده است. این زبان طبق نظر زبان شناسان ساده ترین و کامل ترین خط است این زبان کهن ترین زبان ایرانی است که از ان اثار مکتوب باقی مانده است. این زبان پس از به اتش کشیدن اوستا توسط اسکندر از طریق موبدان که انرا سینه به سینه نقل می کردند بر جای مانده است.
خط اوستایی دارای 48 حرف است که 14 حرف صدادار و 34 حرف بی صدا دارد و بعد از هر کلمه نقطه می گذارند و در انتهای جمله ها سه نقطه بصورت مثلث گذاشته می شود و این خط از راست به چپ نوشته می شود.
انتیل دوپرون فرانسوی اولین غیر زردشتی است که زبان اوستایی را فرا گرفت و همچنین وی اوستا شناسی را پایه گذاری کرد.
اوستا دارای 5 بخش است :
1. یسنا : به معنای ستایش که شامل سروده ها و دعاهای دینی است.
2. یشت : به معنای ستایش است.
3. وندیداد : به معنی قانون ضد دیو است که شامل مطالبی چون افرینش و اداب دینی می شود.
4. ویسپرد : به معنای همه ی سرودها است.
5. خرده اوستا : به معنای اوستای کوچک است مولف ان را ارتور پادمهر اسپندان موبد موبدان زمان شاپور دوم نام برده اند.این بخش از اوستا شامل نمازها و دعاهایی است که در مراسم دینی انجام می شوند.

4- زبان پارسی

این زبان زبان مردم پارس است و از ان نوشته های بسیاری باقی مانده است که به ارث رسیده از زمان هخامنشیان است و پادشاهان هخامنشی از آن برای ثبت تاریخ و نامهای خود در کتیبه ها استفاده می کرده اند.
پارسیان خط میخی که بابلیان بکار می بردند را کمی تغییر دادند تا برای ثبت زبان خودشان مناسب باشدو همچنین انرا الفبایی نمودند.
خط میخی دارای 36 حرف می باشد که 3 حرف ان اعراب اصلی است و 22 حرف آن صامت+مصوت آ و4 حرف صامت + مصوت (ای) و 7 حرف صامت+مصوت ( _و) است. برای جدا کردن واژه ها از علامت > استفاده می شود.

برگرفته از مجله اطلاعات علمی با تصرف و تلخیص

به نام هستی بخش و به نام افریننده ی عشق

مقدمه و وجه تسمیه ابیانه

غرض از تحریر این نوشته علاقه ایست به آتشی در دل خاکستر

ابیانه که درنظر این حقیر زیباترین ودل انگیز ترین نقطه ی دنیاست.

درمیان تمام عواملی که انسان با آنها زندگی می کند فرهنگ ومیراثی که ازگذشته به ارث می برد می تواندجایگاه او را دراجتماع مشخص کند که خوشبختانه ایران ,کشوری با تمدن ودارای فرهنگ گرانبهایی ست که این عوامل باعث شده تا همواره در طول تاریخ ایرانیان مردمی با فرهنگ وصاحب ارزشهایی از گذشته باشند .یکی از این میراث گرانبها که از عمق تاریخ به ارث رسیده است روستایی ست در دل رشته کوههای کرکس.

موقعیت:

ایران_ اصفهان_پس از عبور از بزرگراهها و جاده ها در حد فاصل جاده ی کاشان _ نطنزبه جاده ای می رسیم که به سمت غرب جدا می شود.دردره های با پستی وبلندی های زیاد که درهرچهارفصل سال زیبائیهای خاص خود را دارد.”برزرود” (barzrood ) نامی ست که به این مسیر داده اند پس از پیمودن بیست کیلومتردر بین کوههاودره ها به روستایی می رسیم با رمزورازهای فراوان.ابیانه روستایی که هنوز می توان رنگ و بوی فرهنگ اصیل ایران باستان را در مراسم . کردار و فرهنگ مردم ان مشاهده کرد.
عده ای وجه تسمیه ی نام این روستا را این گونه بیان کرده اند:از انواع درختان درخت بید در این روستا بیشتر از همه وجود داشته است وبه همین دلیل نام این خطه بیدانه بوده و درزبانی که مردم ابیانه بدان تکلم می کنند (پهلوی دری)به ان “ویونا” (viuna)گفته می شود.( ویونا یعنی باغ پر از بید مجنون _ نام دخترانه_)

شرح مختصری از تاریخ ابیانه:

جوابی دقیق در پاسخ به این سوال که قدمت ابیانه به چند سال پیش بر می گردد وجود ندارد.اماازروی اثار وعلائم موجود می توان قدمت ابیانه را حدس زد.
از انجا که تپه های سیلک کاشان( این تپه های 7 هزار ساله درخیابان امیرکبیر کاشان قرار گرفته ودرحال حاضر مشتمل بر یک تپه جنوبی است که به فاصله ی 500 متر از یکدیگرقراردارندودرجلوی این تپه ها گورستان هایی از انسان های ماقبل تاریخ وجوددارد.)چندین بار مورد تخریب وبازساری قرار گرفته مردمی که در ان می زیسته اند درصدد یافتن مکانی برای زندگی بهتر بر امده اند.و می توان ادعا کرد که یکی از مکانهایی که این قوم برای زندگی برگزیده اند ( به دلیل نزدیک بودن به این روستاو خوب بودن اب وهوا ) ابیانه است وبا این گونه توجیه می توان قدمت ابیانه را تغریبا برابر قدمت تپه های سیلک کاشان دانست
بافت ساختمانی کنونی این روستا دومین بافت ساخته شده ی ابیانه در طول تاریخ است.
ارتفاع این روستا از سطح دریا حدود2100 متر است .
ابیانه روستایی ست پلکانی که سقف هر خانه را می توان حیاط خانه ی بالایی درنظر گرفت و مجموعه ی خانه ها به سینه ی کوهی خاکستری رنگ تکیه داده است:

ابیانه خجسته زاد گاهم ای مایه ی فخر و عزو جاهم

از مادر خاک تاکه زادی بر سینه ی کوه تکیه دادی
(دکتر یحیی حدادی ابیانه)

هنگامی که از تپه های مشرف به این روستا به نمای روستا می نگریم انرا همانند * آتشی سرخ بر دل خاکستر * می بینیم.در پشت کوه شمالی مشرف به ابیانه معدن خاک قرمزی وجود داردکه تمام بناها وخشت های ساختمان های این روستا از این خاک ساخته شده است وقرمزی خاک به دلیل وجود مس در ان می باشد.
ظروف قدیمی و خرابه های بدست امده حاکی از ان است که بنای اولیه ی این روستا بر روی تپه ای خاکی بوده که ” نزاتون ” (nezatoon ) نام دارد ودر بین باغ های این روستا وبا کمی فاسله از بافت کنونی بوده است. و کلمه ی “نزاتون” یا ” آتون ” این را ثابت می کند که مردمی که در این خطه می زیسته اند به شغل سفالگری مشغول بوده اندوبا توجه به انکه در سیلک کاشان نیز سفالهای بدست امده تاریخ انجا را نشان می دهند این موضوع می تواند دلیلی بر نزدیکی تاریخ ابیانه به سیلک کاشان باشد( تپه های سیلک : این تپه های 7 هزار ساله در خیابان امیر کبیرکاشان قرار گرفته ودر حال حاضر مشتمل بر یک تپه شمالی و یک تپه ی جنوبی است که به فاصله ی 500 متر از هم قراردارندو در جلوی این تپه ها گورستان هایی از انسانهای ماقبل تاریخ وجود دارد.) وهمچنین در نزدیکی قلعه نزاتون مجموعه باغ هایی وجود دارد که نام انها ” ساروونه ” (sarvoone) است که برگرفته از کلمه ی ساربانه می باشد واین موضوع نشان می دهد که مردم این خطه زمانی را نیز به شتر داری مشغول بوده اند.
در اطراف بافت کنونی این ده سه قلعه ی حفاظتی دیده می شود که یکی از انها به قلعه ی هرده (herdah ) به معنای پایین ده می باشد وگفته می شود در زمانهای دور دخمه ی زرتشتیان بوده است و هرساله در تاسوعا و عاشورا نخل محله ی پایین ده را از کوهی که این قلعه برروی ان بنا شده است بالا می اورندو همچنین دو قلعه ی دیگر نیز بر روی کوههای دیگر وجود دارند(به جای مانده از زمان ساسانیان) که درگذشته امنیت روستا را برقرار می ساخته اند.
هنگامی که در کوچه های ابیانه قدم می گذاریم علاوه بر دیوارهای سرخ و معماری منحصر بفرد خانه ها پنجره ها توجه ما را به خود جلب می کنند. هرتازه واردی به این روستا می تواند با کمی دقت دهها مدل پنجره ی چوبی را که هریک زیبایی و ویژگی های خاص خود را دارد مشاهده کند و جالب تر اینکه هریک از این پنجره ها نام مخصوصی دارند مانند: ” ارسی ” ( orosi ) و شوقه (shoghe) و….
از دیگر شگفتی های ساختمانی این روستا می توان ضد زلزله بودن خانه ها و خانه های سه یا چهار طبقه ای نام برد که فقط با سنگ – گل – خشت و چوب ساخته شده اندو مهمتر از همه اینکه کوچه ی بن بست در ابیانه وجود ندارد.
داخل خانه های قدیمی با نقشه های متفاوتی ساخته شده است که ازجمله مهمترین انها “چهارصفه “(chaharsofe ) است که شامل راهرویی بصورت علامت + در وسط و اتاق هایی در چهار طرف ان می باشد.دربعضی از خانه ها مانند خانه ی”سفره” (safareh) می توان ویژگی های دیگری از جمله وجود تنور برای پخت نان در طبقه ی دوم ودوربین مدار بسته به سبک قدیمی برای محافظت اهل خانه در برابر حمله ی یاغی ها را مشاهده کرد.

اماکن و بناهای تاریخی

اتشکده هارپاک :

این اتشکده دروسط روستا ودر دامنه ی کوهی با شیب تند قرار گرفته است و شامل سه طبقه است.اگر کمی به خصوصیات ساختمانی این اتشکده دقت کنیم متوجه می شویم که این بنا از عهد ساسانی به جای مانده است.
عده ای نام این اتشکده را تغییر یافته ی کلمه ی “هرپک”(herpak) که در گویش ابیانه ای ها به معنی “زیر پله” است.اما عده ای دیگر این نام را به هارپاک که چهرهای بزرگ وبرتر در تاریخ هخامنشی وماد است نسبت می دهند.در هیچ نقطه ای از ایران اتشکده ای به این نام وجود ندارد اما دلیل وجود داشتن این اتشکده با این نام را در ابیانه را می توان پایبند بودن مردم این خطه به سنت هایشان دانست.
داستان هارپاک از این قرار است:
هوخشتره ( شاه ماد ) پس از نابود کردن آشور به سال 612 ق.م وایجاد امپراطوری ماد ثروت بزرگی برای فرزندش به ارث گذاشت.اما فرزند وی به جای محافظت از این ارزش ها به ظلم کردن و عیاشی پرداخت. شبی خواب دید که از شکم دخترش ( ماندانا ) چشمه ای جوشید که سراسر اسیا را در بر گرفت. تعبیر خواب او چنین بود که دختر او ماندانا پسری به دنیا خواهی اورد که سلطنت را از وی خواهد گرفت.شاه ماد ماندانا را به کمبوجیه
_که مردی نجیب بود_ داد به امید اینکه از وی فرزندی ارام و نجیب مانند خودش به دنیا خواهد امد.
ماندانا کورش را به دنیا اورد و دوباره خواب پادشاه به گونه ای دیگر تکرار شد واین شاه کوروش را به هارپاک _وزیر خود_ سپرد تا کورش را نابود سازد و هارپاک نیز از کشتن این کودک صرفنظر کرد و او را به چوپان دربار (مهرداد ) سپرد و این طفل در قصر پدرش بزرگ شد.سرانجام روزی شاه ماد فرزند ماندانا را شناخت و درصدد انتقام گرفتن از هارپاک بر امد وتا انجا که دستور داد پسر وی را کشتند و در یک مهمانی گوشت بدن پسر به خورد پدر دادندهارپاک با این وجود که از ماجرا با خبر شده بود ولی سکوت کرد.هنگامی که کورش در پارس دست به قیام زد شاه ماد هارپاک را به فرماندهی سپاه برای سرکوب کردن کورش برگزید وهارپاک نیز فرصت را غنیمت شمرد ودر اولین فرصت سپاه را تسلیم کورش نمود و کورش نیز پایتخت ماد را فتح کرد و سلسله ی ماد منقرض شد.و کورش به پاس بزرگواری هارپاک دستور داد تا در جای جای ایران اتشکده هایی را به نام هارپاک بنا کنند.که یکی از انها احتمالا اتشکده ی ابیانه است.

(طبق اخرین تحقیقات که منبع ان هنوز چاپ نشده است نام هارپاک برای اتشکده ابیانه نادرست است)
مسجد جامع ابیانه :
این مسجد در مکانی از روستا واقع است که به ان “میان ده ” می گویند.این مسجد دارای عجایبی از لحاظ تاریخی وزیبایی است که ازجمله ی انها می توان: درب ورودی – منبر قدیمی – ستونهای زیبا ومحراب چوبی منبت کاری شده را نام برد.
درب ورودی این مسجد در سال1311 ه ق بوسیله ی استاد صفرعلی بیدگلی ساخته شده است واستادانی دیگر هم درزمانهای بعد به مرمت خرابیهای در ( البته با همان سبک قدیمی ) پرداخته اند.
درداخل مسجد وروبروی درب ورودی درب دو لنگه ای سیاهرنگی وجود دارد که با عبوراز این دروارد محوطه ای می شویم که پایین تر از مسجد ( ازلحاظ ارتفاع ) قراردارد اما حسی به انسان القا می شود که گویی برای لحظه ای عقل وهوش ازوجود انسان رخت برمی بندد.این همان محراب قدیمی مسجد جامع است.سقف چوبی – کف چوبی وستونهای چوبی هر تازه واردی را به شگفتی وامی دارد.درانتهای این سالن کتیبه ای چوبی مشاهده می شود که برروی ان گل وبوته ونقش ونگارهایی وهمچنین سوره ی یس با خط کوفی حک شده است واین محراب تاریخ 477 ه ق رابر خود دارد و در کنار ان منبر کوچک چوبی به چشم می خورد. این محراب چوبی زیبا به دستورابوجعفرمحمد فرزند علی ساخته شده است.
درشبستان جدید مسجد ستونها ونقش هایی بر روی سقف دیده می شود که ازنوشته های سقف می توان دریافت که تعمیرات سقف این مسجد در سال477 ه ق وتوسط دو برادر به نامهای ملا مهدی و ملا ابوالقاسم انجام شده است. وهمچنین منبری بسیار زیبا در این شبستان وجود دارد که حکایت ازدوره ی سلجوقیان دارد(محرم 466 ه ق )

 

مسجد حاجتگاه :

این مسجد در کنار اسیاب ابیانه ودربستر کوهی سنگی قراردارد در ورودی ان تاریخ 953 ه ق رابر خود دارد و ایوانی نیزدر کنار این مسجد است که گویی در ادای نذرزنی که حاجتش را گرفته بوده ساخته شده است.
مسجد پرزله (porzale )::

این مسجد در محله ای به نام پرزله (porzale) قرار دارد ودر دو طبقه ساخته شده که در سمت شرقی این مسجد 2 ذر وجود دارد که تاریخ درب دو لنگه ای شرقی 1508 ه ق وتاریخ درب یک لنگه ای شرقی 701 (ه ق) می باشد.در طبقه ی دوم دری دولنگه ای بطرف غرب مسجد باز می شود که تاریخ 1501 ه ق را بر پیکر خود دارد. همچنین این مسجد ایوانی بطرف جنوب روستا دارد که از ان می توان براحتی طبیعت و کوههای مقابل روستا را مشاهده کرد.
مسجد یسمان(yosman ):

از این مسجد تاریخی که بتوان قدمت انرا تخمین زد وجود ندارد اما از درخت تنومندی که در کنار ان وجوددارد و عمر ان متجاوز از پانصد سال است می توان دریافت که این مسجد از بناهای قبل از دوره ی صفویه است.
(گفته می شود اکثر مساجد ابیانه قبل از اسلام معبد بوده اند و پس از اسلام به مسجد تبدیل شده اند.)

امامزاده ابیانه :

این امامزاده در محله ی پایین قرار دارد ومدفن دو تن از امامزادگان به نامهای شاهزاده یحیی وشاهزاده عیسی (فرزندان امام موسی کاظم ع ) است.این امامزاده دارای چند ایوان است که زیباترین انها ایوان جنوبی است که در برگیرنده ی طبیعت جنوبی روستا است.

 

هینزا ( hinza ) :

در ضلع جنوب شرقی ابیانه وپس از گذشتن از تپه ای نسبتا بلند وعبور از کنار باغهای سرسبزبه دره ای زیبا ودل انگیز می رسیم که هینزا نام دارد در انتهای این دره ساختمانی به چشم می خورد که نظرات مختلفی در مورد ان وجود دارد:
1- گفته می شود که این مکان گذرگاه بی بی زبیده خاتون بوده و هنگامی که دشمنان وی قصد کشتن او را می کنند او به این کوه پناه می اورد. درزمان ما نیز از این مکان بعنوان زیارگاهی برای مردم مورد احترام است.
2- نظردیگری در مورد این مکان حاکی از ان است که: نام “هینزا” تحریف شده ی نام” میترا”است و مکانی ست برای پرستش میترا الهه ی قبل از زرتشت.( دلیل ان هم می تواند این باشد که ایرانیان باستان بر اساس عقاید خود این معابد را درکنار نهرویا جوی ها می ساختند واین بنا نیز در کنار یک جوی اب همیشه روان ساخته شده است.)
طبق اخرین تحقیقات گفته می شود که نام هینزا برگرفته از هنز اب ( henz ab ) (که در زبان اوستایی به معنی جایی که اب از زمین می جوشد) است می باشد.

 

خانقاه :

دردوره ی شاه عباس صفوی که اسفهان پایثخت ایران شد مقامات دولتی به ابیانه به دلیل اب وهوای مناسب توجه بسیاری داشتند وبه این روستا بسیاررفت و امد می شد به همین دلیل اهالی روستا به فکر خانه ای برای پذیرایی از مهمانان افتادند واین بنا را به نام “خانقاه” بنا نهادند.

چهار صفه های دوره ی صفویه:

در چهار صفه های دوره ی صفویه طبقه ی اول ساختمان اختصاص به اطاق های لازم زندگی روستایی و برر روی این طبقه که با گرفتن شیب زمین سطحی صاف و هموار به دست می امده ساختمان اصلی چهار صفه بنا شده است. به این ترتیب که در چهار جهت اصلی خانه چهار صفه به ابعاد 5/3 در5/4 متر و موازی و قرینه پیش بینی شده و در زوایای چهار گانه ی صفه ها اطاق های نشیمن زمستانی_ انباری یا ( دست دون) به وجود امده است.
در سقف فضای مربع میان چهار صفه نورگیری باز به شکل مربع یا 8 ضلعی منتظم به منظور روشنایی ساختمان و تهویه تعبیه شده است که از این روزنه طبقه ی تحتانی نیز نور می گرفته است.
در ورودی این چهار صفه ها دو لنگه ای است و با حلقه چکش زنگ و گل میخ هایی ارایش یافته است.فضای وسیع چهار صفه در زندگی سنتی مردم و در منطقه ی سردسیر که ایجاب می کرده در مواقع عروسی یا عزا از مردم ده پذیرایی شوداز ضروریات بوده و اگر خانه ای ظرفیت چهار صفه ای نمی داشته سعی شده در ان اطاقی به وسعت بیش از حد معمول به نام پنج دری یامهممان خوانساخته شود دیوار رو به افتاب این پنج دری ها 5 دریچه به ابعاد 20/1 در 80 و بر روی هر یک از انها شبکه های هلالی شکل چوبی با طرح ونقش های هندسی ظریف نصب شده و به نمای ساختمان جلوه ای می داده است.

قلعه ها :

این روستا دارای سه قلعه ی حفاظتی می باشد که در گذشته از این قلعه ها برای محافظت روستا استفاده می شده است و بقایای انها هنوز برروی کوههای شمالی وجنوبی روستا به جای مانده است.

آسیابها :

ابیانه دارای سه اسیاب ابی ( پایین – وسط – بالا ) می باشد که تا چند سال پیش نیز مورد استفاده ی مردم بود اما در چند سال اخیر به دلیل امد و شد زیاد مردم به شهرهای اطراف احساس نیازکمتری نسبت به این اسیابها می شود و متاسفانه این اسیابهای شگفت انگیز(از لحاظ ساختارفرایندی که در انها گندم به ارد تبدیل می شود.)وزیبا نه تنها مورد بی توجهی مردم و میراث فرهنگی قرار گرفته بلکه تخریب انها نیزشدت گرفته است.

غار “پری هل” (parihol):

پس از گذشتن ازکوههای جنوبی مشرف به روستا به کوهی می رسیم که غار زیبایی در ان قراردارد.این غار در زمانهای قدیم پناهگاهی برای چوپانان و گوسفندانشان بوده است ودارای قسمتی است که به ان موزه ی غار گفته می شود که دارای قندیل های اهکی است و می توان ادعا کرد که این غاریکی از زیبا ترین غارهای ایران است.

فرهنگ مردمی و آداب و رسوم ابیانه

با جستجو و تحقیق در مورد فرهنگ مردم ابیانه و با درک حقایقی که گذشته ی این مردم را تشکیل می دهد می توان الگویی را یافت که پیروان خود را به هرآنچه که بایدبرسند وهرانچه می خواهند می رساند.فرهنگ مردم این خطه و همچنین فرهنگ مردم ایران باستان حاصل اهورایی زیستن ودست رنج مردمانی ست که همه ی سختی ها ودشواری های روزگار را به جان خریدند تا فرهنگی را بسازند که نسل های پس از خویش را از ناملایمی ها و کژی ها برهاند. ( اشپگلر : تمدن فقط در سرزمینی پدید می اید که ساکنانش با تلاش فکری وبدنی سخت زندگی کنندوغذابخورند. )
با کمی اندیشه در مورد فرهنگ والگوهای بشر برای زندگی درجهان می توان برتری فرهنگ اصیل ایرانی را به روشنی مشاهده کرد. فرهنگی که ساخته شده یایرانیان باستان وبر اساس نیازهای فردی و اجتماعی هر انسان وهمچنین احساسات و پیوندهای او با جهان طبیعت است.
اما….باعث تاسف و اندوه است که بنشینیم و شاهد از بین رفتن فرهنگ ورسومات نیاکان خود باشیم:

فرهنگ تو رو به زوال است امروز اسودن محال است
(شمیم)

اگر کمی اطراف خود رانگاه کنیم این موضوع به وضوح دیده می شودکه گروههای مختلف از سرزمین های مختلف ( حتی ایران ) قصد نابودی فرهنگ این مرزو بوم را کرده اند

عاشقان ایران بیاییددست در دست هم اجازه ندهیم ارزشها و فرهنگ سرزمین نوربه تاراج رود.

و اما در مورد ابیانه :

چنان که از وضیعت ظاهر وباطن مردم ابیانه پیداست ای مردم بسیار سنت گرا هستند ودرسختی های روزگار نیز تمام سنن خود را حفظ کرده اند که از جمله ی انها می توان پوشیدن لباس سنتی ثوسط زن ومرد – مراسم های عزاداری – شادی – عید نوروز و …. اشاره کرد.
طبقات اجتماعی درابیانه به دو دسته ی ارباب و رعیت تقسیم می شده است که امروزه کم رنگ تراز گذشته به چشم می اید اما هنوز هم دراموری مانند ازدواج سطح اجتماعی خانواده ها در نظر گرفته می شود.
ابیانه ای ها علاوه بر اطراف روستا در شعاع حدود150 کیلومتری این روستا نیز دارای باغ واملاک هستند و از قدیم بر این عقیده بوده اند که هنگامی که قصد تهیه ی میوه ای را برای مصرف خانگی خود دارند باغ میوه ی مورد نظر را تهیه می کنند تا هم خود استفاده کنندو نسل های بعد ودیگران .
از دیگر ویژگی های فرهنگی مردم ابیانه که از قدیم به ان عقیده دارند مساله ی کنترل جمیعت است بدین ترتیب که هر ابیانه ای 2 یا حد اکثر 3 فرزند دارد.

سطح سواد مردم ابیانه:

در زمانی که هنوز مدرسه وارد نظام آموزشی نشده بوددرهر دوره ای دو یا سه خانواده عالم یا ملای باسواد وجود داشته اند و همچنین در خانه های مردم کتابهایی مانند: مثنوی- شاهنامه و… وجود داشته است چنان که مرحوم زین العابدین خوانساری ابیانه در کتاب خود ( ابیانه و فرهنگ مردم آن) نقل می کند:
به خاطر دارم که دراوایل جوانی ودوره ای که با همسالان داشتیم درسهایمان را تمرین می کردیم درمنزل یکی از دوستان وقتی شعری ار کتاب حافظ یا دیگری می خواندیم مادر ان دوست با این که سواد هم نداشت بد خوانی ما را اصلاح می کرد.
در حال حاضر نیزابیانه ای ها هم چون گذشته اهمیت ویژه ای برای کسب علم قائل هستندوامروزه مردان و زنان زیادی ازاین خطه را می توان درجایگاه های بالای سیاسی اقتصادی پزشکی و… در داخل وخارج از کشور مشاهده کرد.

چند مورد از اعتقادات مردم ابیانه:

ابیانه ای هایی که به شهرها و کشورهای مختلف مهاجرت کرده اند هنگامی که به روستا برای چند روزی (حتی برای چند ساعتی) به روستا می آیند خود را ملزم به پوشیدن لباس سنتی ابیانه می دانند.(در هر جایگاه اقتصادی – فرهنگی و… باشند.).

زن و مرد در فرهنگ ابیانه تفاوتی ندارد و همه همدیگررا مانند پدر- مادر- خواهر و برادر می دانند.(به جز تاثیر فرهنگ اسلامی)

در تمام مراسم ها – لباس – زینت آلاتی که مردم استفاده می کنند می توان رنگ وبویی از زمان زرتشتی بودن مردم را دید.(دین مردم ابیانه اسلام است).
در فرهنگ ابیانه دخانیات جایگاهی نداشته و امروزه نیزتعداد افراد سیگاری نسبت به جمیعت بسیار کم

هستند.

عروسی تشریفاتی در ابیانه:

مراسم ازدواج در گذشته دارای تشریفات و رسومات خاصی بوده است که بصورت مختصرومفید به ان اشاره می کنیم.
ابتدا برای ازدواج مواردی از قبیل هماهنگی دختر و پسراز لحاظ اقتصادی-ویژگی های اخلاقی و … در نظر گرفته می شده است و هیچ گاه بین دختر و پسری که از لحاظ موقعیت اجتماعی با هم اختلاف داشتند ازدواج صورت نمی گرفت.
مراسم خواستگاری بصورت پنهانی انجام می گرفت بدین صورت که ابتدا توسط یکی از نزدیکان و یا خویشاوندان رضایت خانواده ی عروس برای مذاکره ی مستقیم جلب می شدو سپس خانواده های عروس و داماد به صحبت می نشستند صحبت های بین دو خانواده در مورد ازدواج زمان زیادی می گرفت و موضوع از تمام جنبه ها بررسی می شد تا پایه های یک زندگی محکم و پایدار ساخته شود و همچنین در این مذاکرات زمان عقد معین می شد.

مراسم عقد

در این مراسم همانند امروز سفره ای چیده می شد و روی سفره قران – شاخه نبات – اینه و چند تخم مرغ قرار داشتند و عروس و داماد بر سرسفره می نشستند و عاقد خطبه ی عقد را می خواند و پس از شنیده شدن _بله_ ازطرف عروس مردم با هلهله نقل و پول بر سر عروس و داماد می ریختند و نزدیکان عروس و داماد را می_ بوسیدند.
پس از مراسم عقد تا زمانی که خانواده ی عروس از داماد و خانواده اش برای شام دعوت می کردند داماد به خانه ی عروس نمی رفت و هر یک ازافراد دعوت شده همراه داماد هدیه ای برای عروس می اوردند.
پس از ان نوبت به دیدار عروس و دامادمی رسید و این کار توسط زنی از طرف عروس و یا داماد انجام می شده است و عروس دستمالی پر از اجیل های محلی به داماد هدیه می داد و در عوض داماد نیزیکی از زینت الات محلی که معمولا از جنس نقره بود را به عروس هدیه می کرد.

عروسی میون بونی(میان بامی)

در زمان توافق شده توسط خانواده های عروس و داماد این مراسم انجام می شد.این نوع عروسی دارای ویژگی هایی بود از جمله اینکه : عروسی میون بونی ویژه ی ارباب ها و کسانی بود که موقعیت اجثماعی بالاتری داشتند بود و همچنین این عروسی سه روز طول می کشید.
زمان برگزاری این نوع عروسی همیشه دو ماه بعد از عید بود ودلیل انرا می توان هوای مناسب در این موقع از سال دانست.

سیاهه نویسی

پس از فراهم شدن تدارکات عروسی تغریبا سه روز قبل از شروع مراسم عروسی از ریش سفید های ده دعوت می شد تا در خانه ی داماد به سیاهه نویسی بپردازند.سیاهه نویسی عبارت بود از تهیه ی لیستی که حاوی افرادی ست که باید در عروسی دعوت شوند و در سیاهه نویسی همه ی افراد (در هر طبقه ی اجتماعی حتی اگر کدورتی بین انها وجود داشت) دعوت می شدند و اگر فرد دعوت شده فرزند پسر داشت نظر خواهی می شد که پسر هم دعوت شود یا نه؟ و دعوت ها بصورت زیر نوشته می شد:
(فلانی خوانده) و یا ( فلانی با ولد خوانده) که امروزه بصورت (فلانی و بانو) ویا (فلانی و خانواده) بر روی کارت های عروسی نوشته می شود..
سپس سیاهه به دست سلمانی ده داده می شد و وی موظف بود تا به درب خانه هایی که نام صاحب انها در سیاهه نوشته شده بود برود و با صدای بلند صاحب خانه را به عروسی دعوت کند(حتی اگر صاحب خانه مقیم ده نباشد)
و پس از ان مردم برای مراسم عروسی اماده می شدند بدین صورت که ظروف و خوراکی هایی نظیر ماست و دوغ و… که مورد نیاز مراسم بود توسط مردم جمع اوری می شد.
در روز اول توسط شخصی از اهالی به درخواست داماد مطرب از شهر اورده می شد و مطرب از کوچه ی مخصوصی به داخل ده می امد و مردم از روی بام ها نقل و شیرینی بر سر مطرب می ریختند.
در روز دوم داماد با چند نفر از نزدیکان به حمام می رفت و مراسم حنا بندان در این زمان انجام می شد و همراهان داماد که حنا بر دستان انها بود بصورت ویژه در عروسی پذیرایی می شدند.
سپس داماد در حمام لباس گردانی می کرد و از کوچه ی مخصوصی ( راسته ) به پیشواز ازوم اوروسی (هیزم عروسی) می رفت.در این روز کسانی که در روستا چهارپایی داشتند انرا به کارگرانی که به صحرا برای اوردن هیزم عروسی می رفتند می دادند و داماد در اسیاب اول به استقبال کاروان هیزم عروسی می امد و به هنگام رسیدن بار هیزم نود درصد چوب ها به داماد تعلق داشت و ده درصد به عروس و مردم برای صرف ناهار به خانه ی داماد می رفتند و تا شب در خانه ی داماد حضور داشتند تا عروس بیاید(زمان لباس گردانی و حمام رفتن عروس شب قبل از میان بامی بود که با تشریفات خاص و ترانه خوانی دختران و زنان همراه بود..)هنگامی که عروس به طرف خانه ی داماد حرکت می کرد داماد نیز بطرف عروس حرکت می کرد و دربین راه هنگامی که به هم می رسیدند داماد شروع به تعارف و دعوت کردن عروس و همراهانش ( کی نوق ها ) می کرد و می گفت:
( هر چی داریم پیشکش عروس و کی نوق دعوت )
مراسم میان بامی بر روی پشت بام خانه ی داماد اجرا می شد و به نسبت مهمان های دعوت شده پشت بام بزرگ یا کوچک استفاده می شد.
صبح روز سوم مادر عروس برای دیدن عروس به خانه ی داماد می امد که در اصطلاح محلی مردم می گفتند:
مویه اوروس اتجه ((moya orus etajje
در این زمان کی نوق هایی ( کی نوق به زنهایی گفته می شد که در طول عروسی همراه عروس بودند و مورد اعتماد دو خانواده و یا به عبارتی همان ساقدوش امروزی) که همراه مادر عروس دعوت بودند هر کدام 3 کیلو برنج و کله قندرا به همراه جهیزیه به خانه ی داماد می بردند.
در این روز همه ی گله دار های روستا موظف بودند یک روز شیر گله ی خود را بصورت ماست یا پنیر به فردی که توسط داماد فرستاده شده است هدیه بدهند.و در این روز (روز سوم ) ناهار اش کشک ( شوربا) صرف می شد و با خروج مادر عروس از خانه ی داماد عروسی به پایان می رسید.

زبان و لباس سنتی مردم ابیانه

مردم ابیانه با گویش خاصی صحبت می کنند و این گویش لهجه ندارد.زبان مردم ابیانه پهلوی دری است که دارای ویژگی های منحصر بفرد است از جمله این که: به راحتی قابل ثرجمه به فارسی معیار است و همچنین تحریف هایی که در زبان های دیگر به چشم می خورد در زبان ابیانه دیده نمی شود.

چند جمله از این زبان و ترجمه ی آنها:

ب ویونا خش امیه
(ba viuna khash amaiia)
به ابیانه خوش آمدید

&&&
حول شما سینا؟
( hol shoma sayna)
حال شما چطور است؟

&&&
خش اویره؟
(khash evyere)
خوش می گذره؟

&&&
قادی بشون.
( ghadi bashon )
قربون قد و بالات

&&&
خوش قیلیق
( khosh ghiligh )
خوش قیافه(منفی)

لباس سنتی مردم ابیانه:

لباس در هر مکان و زمان یکی از عواملی است که فرهنگ و تمدن مردم را نشان می دهد.
همچون دیگر خطه ها در ابیانه نیز تهیه ی پوشاک بر اساس موقعیت اجتماعی و فرهنگی مردم بوده است و کسانی که توان مالی بالاتری داشته اند لباس های مرغوبتر می پوشیده اند اما در هر شرایطی همه ی مردم (…و در هر موقعیت اجتماعی ) به پوشیدن لباس سنتی خود تا به حال پایبند بوده اند.

لباس مردان:

لباس مردان ابیانه از اجزایی به شرح زیر تشکیل می شده است:
پیرون (piroon )…………..پیراهن
تمون (tamoon )………….شلوار
قبا(ghaba )………………. روپوش لباس مردان
الخولق (alkholegh )……. روپوش زمستانی
جلزقا (jelezgha)………… جلیقه
شال کمر و گیوه.

پیراهن :

مردان ابیانه از پیراهن های مختلفی استفاده می کرده اند که بنا به گرمی و سردی هوا انرا می پوشیده اند و می پوشند.

تمون:

شلوار مردان از پارچه ای به نام دبیت (dabit ) دوخته می شده که امروزه نیز بعضی از مردان سالخورده از این نوع پارچه می پوشند اما بیشتر از یک نوع پارچه ی پلاستیکی استفاده می شود.این شلوار ها دارای دو پاچه ی گشاد و مشکی رنگ می باشد که در قسمت پایین ان براساس مجرد و یا متاهل بودن شخصی که انرا می پوشد( و یا بر اساس جوان یا پیر بودن شخص) با نخ مشکی خط هایی بر روی ان دوخته می شود.(در صورت مجرد بودن گلدوزی ها بصورت لوزی در می اید و در صورت متاهل بودن بصورت خط هایی صاف به دور پاچه ها دوخته می شود.)

قبا :

یک روپوش پالتو مانند است که از پارچه های رنگی دوخته می شود. دو طرف ان (و همچنین زیر بغل های ان) دارای چاک است .

الخولق :

این هم لباسی ست که بیشترمردانی که از لحاظ اجتماعی درطبقات بالا تری قرار داشتند می پوشیده اند و دلیل پوشیدن ان هم این است که قبا درحالت بهتری بر روی بدن قرار گیرد .

لباس زنان ابیانه :

لباس زنان ابیانه از اجزایی به شرح زیر تشکیل می شده است:
پیرون (piroon ) ………….پیراهن ( البته این پیراهن با پیراهن مردان متفاوت است)
تمون (tamoon )…………. شلوار پر چین
الخولق (alkholegh )……. الخالق
کرتی (korti )
چورقاد (chorghad )……. روسری
چوشو (choshav )………..چادرشب
عراقچین (araghchin )….. عرقچین
گیوه

پیرون ( زنانه )

پیراهنی بلند است که تا روی زانو کشیده شده است اغلب از پارچه هایی با رنگ شاد برای دوخت ان استفاده می شود.(در کل ما ابیانه ای ها اعتقاد داریم که رنگ شاد باعث شادمانی و رنگ تیره بوجود اورنده ی افسردگی و غم است و هیچ گاه حتی در عزا داریها لباس هایی با رنگ تیره بر تن نمی کنیم.).
این پیراهن خود از اجزا زیر تشکیل شده است:
چاک : در دو طرف این پیراهن ( چپ و راست ) در قسمت پایین شیارهایی ایجاد می شود و پارچه ها ی مثلثی شکلی که رنگ انها با رنگ دیگر قسمت ها متفاوت است در این شیارها دوخته می شود.
بدنا (badana)(بدنه): به قسمت های میانی (جلو و پشت پیراهن) بدنا گفته می شود.
تیریج (tirij ) : یک پیراهن 4 تیریج دارد که به چهار طرف بدنه برای گشاد تر شدن پیراهن دوخته می شود.
سوجه (sooje ) : دو تکه پارچه ی مثلثی که به زیر بغل های پیراهن دوخته می شود.
سجاف (sejaf ) : نوار پارچه ای که معمولا سفید رنگ است و روی بدنه جلو و زیر یقه دوخته می شود و دور ان با پارچه های مثلثی کوچک رنگی تزیین می شود.
پو پیرون (po piroon ) : به قسمت پایینی بدنه پای پیراهن گفته می شود که دارای تزئینات و یراق دوزی است که بیشتر در پیراهن های جوان ها دیده می شود و مسن تر ها پیراهن و همچنین شلوار خود را یراق دوزی نمی کنند.
اوسا ( استین) : استین ها تا مچ و دارای تزییناتی می باشند.

تمون ( شلوار ) :

شلوار زنان ابیانه یک شلوار دو پاچه ای مشکی رنگ است که حدود 13 متر پارچه برای دوخت ان نیاز است و به دلیل پر چین بودن یک پاچه به نظر می رسد.

الخولق:

الخولق یک کت بلند ( تا روی ران ) و دو لایه است که زنان ابیانه در زمستان می پوشیده اند (پوشیدن الخالق اکنون نیز در میان مردم دیده می شود البته به ندرت). لایه ی رویی ان از پارچه های رنگی شاد از جنس چیت و لایه ی درونی از پارچه های متقال سیاه رنگ دوخته می شود.

کرتی:

کرتی یک روپوش بلند است که اغلب از پارچه های مخمل با رنگ های شاد دوخته می شود. یقه ی این لباس بصورت هفت و جلوی ان باز است و این لباس بیشتر در عروسی ها استفاده می شده است.

چورقاد:

یک روسری پارچه ای که ابعاد ان تغریبا 5/1 در 5/1 متر بازمینه ی سفید و اغلب دارای گلهای قرمز است. مردم به این روسری ها “چارقد مکه” می گویند و پارچه ی ان ژاپنی است و این روسری را مردم از مکه بصورت سوغات برای یکدیگر می اورند.

چوشو:

چادرشب یک پارچه ی مربعی شکل است که حدود 5/3 مترپارچه نیاز دارد و در زمستان زنان ابیانه بصورت مثلثی (مانند روسری) برای محافظت خود از سرما بر سر می کنند.
مردم به این پارچه ها “کجی” می گویند و از جنس ابریشم است.طرح انها بصورت چهارخانه ای ورنگارنگ است.دختران جوان ازچادرشب با رنگ زرد و زنان مسن تر بیشتر از رنگ قرمز استفاده می کنند.

عراقچین:

عراقچین کلاهی کاسه مانند است که اغلب رنگ ان قرمز است و زیر چارقد برسر گذاشته می شود به گونه ای که مقداری از آن از زیر چارقد نمایان است.این کلاه در حالت عادی از پارچه ای قرمز رنگ دوخته می شود اما برای استفاده از آن در عروسی ها انها را با نقره و دیگرزینت الات تزیین می کنند.

نام لباس ها با زبان ابیانه ای نوشته شده و مطالب نوشته شده در این پست هیچ غلط املایی ندارد.

تاسوعا و عاشورا در ابیانه

همه ساله در ابیانه مراسم محرم در دو روز تاسوعا و عاشورا با شور و حال خاصی برگزار می گردد که نمونه ی این مراسم را در هیچ جای ایران نمی توان یافت. تاسوعا و عاشورا در ابیانه شامل مراسمی است که از روز تاسوعا شروع شده و تا یک روز بعد از عاشورا با نظم وترتیب خاصی ادامه می یابد. ( بطوریکه هر تازه واردی با داشتن اطلاعات می تواند تمام مراسم ها را بدون هیچ کم و کاستی ببیند.)
از قدیم حتی تا چند سال اخیر نیز رسم بود که از اول محرم تا روز تاسوعا کسانی که از محرم قبل تا محرم امسال فردی از نزدیکان خود را از دست داده بودند هر روز بعد از ظهرها درب منزل خود قالیچه ای را پهن می کردند و نذورات خود را بر روی ان می گذاشتند و همچنین آتشی بر- می افروختند و همه ی مردم خود را موظف می دانستند که برای عرض تسلیت و قرائت فاتحه به درب منازل همه ی صاحبان عزا بروند( متاسفانه این رسم به دلیل مشکلات خاص مردم در چند سال اخیر کمتر به چشم می خورد.)
نکته ی مهمی که قبل از توضیح مراسم باید در اینجا به عرض خوانندگان برسانیم اینکه: ابیانه ای ها به رنگ مشکی اعتقادی ندارند و مشکی را نمادی برای غم و ناراحتی نمی دانند و معتقدند که این رنگ باعث به وجود امدن افسردگی و غم می گردد و به همین دلیل در عزاداری های ابیانه چه مذهبی و چه شخصی کمتر کسی به چشم می خورد که لباس مشکی بپوشد و تمام مردم پیرو جوان در تمام ایام سال و مخصوصا تاسوعا و عاشورا زیبا ترین و رنگارنگ ترین لباسها را می پوشند.( شاید این سوال پیش اید که چرا با وجود چنین عقیده ای مردان شلوار سنتی مشکی می پوشند؟ در پاسخ می توان گفت : لباس مردان ابیانه در گذشته علاوه بر شلوار گشاد . قبا (ghaba ) نیز بوده است که بصورت لباس یلندی است که روی شلوار را می پوشاند و تاریکی شلوار در روشنی و رنگارنگ بودن قبا از بین می رفته است اما چون این سنت از بین رفته سیاهی شلوار نمایان شده است).

و اما مراسم تاسوعا وعاشورا :

در شب تاسوعا حدود ساعت 8 در مسجدی به نام مسجد یسمان (yosman ) مراسمی برگزار می گردد که ” ذاکری ” نام دارد بدین صورت که مردم محله ی “یسمان ” در مسجد محل جمع شده و نوحه هایی را با اهنگ های خاص خود زمزمه می کنند. دو نفر (یا بیشتر) از مردم محل شعرها را می خوانند ودیگر مردم در جواب انها تکرار می کنندو اشعار زیر خوانده می شود:

ما ذاکر اولاد رسول ثقلینیم ای وای مصیبت
ما جمله سیه پوش وعزا دار حسینیم ای وای مصیبت
ای فلک خوارو مکن دور از وطنان را صیدکفارو مکن عباس جوان را
ز ستم خم شد کمر زینب ز الم خون شد جگر زینب

و این مراسم با صرف نذورات مردم به پایان می رسد و مردم برای روز تاسوعا آماده می شوند.

در صبح روز تاسوعا مردم در جنب و جوش هستند عده ای نخل محله ی بالا را برای گردش در کوچه ها آماده می کنند ( اصطلاحا لباس می پوشانند ) و عده ای نخل پایین . مردم محله ی یسمان نیز برای به حرکت در آوردن دسته ی (هیئت ) “جقجقه” (jaghjagheh )تلاش می کنند.
“جقجقه ” یکی از زیبا ترین مراسم در طول محرم ابیانه است که یک مراسم قدی می به جای مانده از ایران باستان است که جز در ابیانه در هیچ نقطه ی ایران مانند انرا نمی توان دید.( این مراسم به ارث رسیده از قبل از اسلام و در واقع مراسمی ست که مردم ایران باستان برای سوگ سیاوش اجرا می کردند. ونیز گفته می شود نخل هم نمادی به جای مانده ازاین مراسم است که در زمان ورود اسلام به ایران رنگ و بوی اسلامی به خود گرفته است.)
مراسم جقجقه توسط مردم محله ی یسمان در ساعت 8 صبح شروع شده و با نوحه ها و سبک ویژه ای در کوچه ها به گردش در می اید .

به این ترتیب که: این دو دسته مانند دسته های زنجیر زنی از دو صف مردان در دو طرف کوچه تشکیل شده که هر یک از مردان دو قطعه چوب استوانه ای به طول تغریبا 7 سانتیمتر و قطر6 سانتیمتر را در دست می گیرند و همراه با آهنگ نوحه ای که توسط چند نفر از اهالی محل خوانده می شود این دو پوب را یکبار بالای سر و یکبار زیر زانو به همدیگر می زنند تعدادی از اشعاری که در این مراسم خوانده می شو د ( با آهنگ خاص ) به شرح زیر است:

دیگر امشب ای عزیزان شب قتل شاه دین است
بنگر در این بیابان شه کربلا حزین است
ز سواره و پیاده همه دست کین گشاده
دو هزار در یسارو سه هزار در یمین است
ای شیعه بیا خون دل از دیده روان کن فریاد و فغان از غم این تشنه لبان کن
***

شد روایت که ابو جهل لعین رفت به نزد نبی و گفت که مرغی که بود چشم و سر و سینه و منقار وی از لعل و زر سیم و زبر جد ز فلان سنگ برون اور و پیغمبریت را کنم اقرار
شد نبی جانب ان سنگ دعا کرد و به فرمان حق ان مرغ که بو جهل طلب کرد از ان سنگ برون امد و در شان نبی گفت گواهی که رسولی و نبی و بود دین تو بر حق و ابو جهل لعین گفت همی سحر به سحر تو ندیدم سحرا را

مسیراین دسته ی عزاداری از مسجد “یسمان” شروع می شود و به ترتیب از مکاه ها (محله) های زیر عبور می کند :
پالیزه (palizeh ) – پخو نگاه(pakhunaga )– پرزله (porzale ) – میان ده- امامزاده ودربازگشت تغریبا همین مسیر را طی می کند. هنگامی که مراسم ” جقجقه ” تمام می شود مراسم “پرسه” (parse ) شروع می شود بدین صورت که مردم هر سه محل در ابیانه بصورت دسته هایی جمع می شوند وبا زمزمه ی نوحه های ویژه ای که این اشعار نیز دارای اهنگ خاصی هستند در کوچه های محل راه می روند. پس از بازگشت “پرسه ” به امامزاده مردم محله ی پایین نخل پایین ده را به حرکت در می اورند و میر نخل پایین بدین ترتیب است: امامزاده-میان ده –چشمه. ( در روز تاسوعا به جز در ابتدا و انتهای مسیر نخل به زمین گذاشته نمی شود اما در روز عاشورا هر جایی که عضوی از یک خانواده در طول یک سال گذشته فوت کرده باشد به نشانه ی احترام وی نخل را درب منزل آنها به زمین می گذارند).هنگامی که نخل محله ی پایین به چشمه می رسد( انتهای مرحله ی اول مسیر ) جهت صرف ناهار و استراحت انرا روی زمین می گذارند و حدودا نخ تا ساعت5/2 بعد از ظهر در چشمه است .
حدود ساعت 1 بعد از ظهر از مسجد یسمان مراسم ” شده برداری ” (shade) شروع می شود که همانند “پرسه ” ی محله های دیگر است و مسیر ان از مسجد یسمان شروع شده و پس از گردش در کوچه های این محل به همان مسجد باز می گردد.
به چشمه باز می گردیم: نخل که چند ساعت پیش در پشمه ساکن شده بود به حرکت در می آید و حرکت این نخل از همان ابتدای مسیر بسیار سخت است . هنگامی که مردم نخل را بر دوش می گیرندباید آنرا از کوهی با شیب تند بالا آورند عده ای زیر پایه های نخل هستند و عده ای طنابی را که به نخل بسته شده بطرف بالا می کشند و یک نفر هم روی نخل می نشیند.
(فلسفه ی نشستن شخص روی نخل در ادامه شرح داده خواهد شد.)این نخل از کوه بالا کشیده می شود و به حسینیه ی محله ی پایین باز می گردد. ( انتهای مسیر در تاسوعا)
در این هنگام مردم محله ی “پل” (pal ) و “یسمان ” ( بصورت مشترک ) آماده ی به حرکت در آوردن نخل محله ی بالا می شوند دو دسته ی زنجیر زن یکی از محله ی بالا و دیگری از محله ی یسمان به محله ی “پرزله” که جایگاه نخل محله ی بالا در انجاست می آیند و پس از آنکه از مردم هر دو محل کسب اجازه شد نخل محله ی بالا به حرکت در می اید و مسیر ان به ترتیب زیر است :
“پرزله” – “یسمان” – “پالیزه” – “پخونگاه”(خانقاه) – زیارتگاه – و در ادامه به حسینیه ی محله ی پرزله باز می گردد.

همانطور که گفته شد در تمام طول مسیر ها ( بر روی هر دو نخل ) یک نفر روی نخل می نشیند زیرا اولا: به دلیل کم عرض بودن کوچه ها برای محافظت از نخل و زینت الات موجود بر روی ان وجود این شخص لازم است و ثانیا : این موضوع جزء رسومات ابیانه است که فلسفه ی آن این است که در گذشته نخل ابیانه به دست نجاری در روستای “زنجانبر” ( از روستا های اطراف کاشان) ساخته شده است و عده ای از اهالی ابیانه برای آوردن نخل به این روستا می روند و در مسیر برگشت یکی از افراد سالخورده خسته می شود و با هماهنگی همه این شخص روی نخل می نشیند و قرار بر این می شود که هنگامی که به ابیانه رسیدند همه را به صرف شام مهمان کند و این رسم از گذشته به ارث رسیده که هر کسی که محرم روی نخل می نشیند شام روز عاشورا را باید برای همه ی مردم مهیا کند.( نشستن روی نخل مخصوص افراد خاصی از روستا است که بصورت طایفه ای به انها ارث رسیده است.)
در این مرحله مراسم سنتی روز تاسوعا تمام شده و در مساجد و کوچه ها هیئت های زنجیر زنی ( که یک مراسم نسبتا جدید در ابیانه است ) به عزاداری می پردازند.
طلوع صبح محرم دمید واویلا عزای آل محمد رسید واویلا

این زمزمه ایست که ساعت 3 صبح روز تاسوعا سکوت تاریکی نیمه ی شب را در هم میشکند. این مراسم که اهالی این روستا به آن طلوع می گویند در نیمه ی شب شروع می شود و دسته هایی از هر محله در کل ابیانه از مسیر های خاصی دور می زنند بطوریکه برای نماز صبح و طلوع آفتاب همه ی دسته ها در امامزاده هستند و نذوراتی مانند :آش و … برای صبحانه پخش می شود و سپس مردم برای مراسم عاشورا آماده می شوند.
پرشور ترین مر حله ی مراسم محرم ابیانه هنگامی ست که صبح عاشورا نخل محله ی بالا به حرکت در می آید. همه ی مردم چه ابیانه ای و چه مهمان ها در محله ی پرزله جمع می شوند و منتظر به حرکت در آمدن نخل هستند و دراین فاصله چای تازه دمی که به دست خود اهالی در مسجد پرزله به صورت نذری داده می شود می نوشند.
نخل به حرکت در می آید و امروز روزی است که نخل را باید در مکان های خاصی زمین بگذارند. دسته های زنجیر زن به دنبال نخل به عزا داری می پردازندو نخل محله ی بالا از محله ی پرزله بطرف میان ده حرکت می کند .
همزمان با حرکت نخل محله ی بالا بطف محله ی میان ده ( این محله جنب مسجد جامع قرار دارد.) نخل محله ی پایین هم بطرف این محل حرکت می کندو تنها جایی که هر دو نخل ابیانه در کنار هم دیده می شونددر همین مکان است. پس از دقایقی هر دو نخل به حرکت در می ایند و نخل محله ی پایین تغریبا همان مسیر روز تاسوعا را بطرف چشمه طی می کند با این تفاوت که در جاهایی که خانه های عزادار قالیچه ای را گسترده اند و به پخش نذورات مشغول هستندنخل به زمین گذاشته می شود(برای لحظاتی) و سپس به چشمه برای صرف ناهار برده می شود.
اما مسیری که نخل محله ی بالا طی می کند طولانی تر از نخل محله ی پایین است. نخل بالا پس از حرکت از میان ده به ترتیب به محله های “پالیزه”- ” یسمان”– “په باغچه”(pabaghche)
خانقاه . برده می شود ودر بین مسیرها نیز هماند نخل پایین در نقاط مشخص به زمین گذاشته می شودسپس این نخل به آسیاب برده می شود.اسیاب مکانی است که مردم محله ی بالا و همچنین کسانی که پایه های نخل را گرفته اند در ظهر عاشورا به صرف ناهار دعوت هستند. پس از صرف ناهار نخل محله ی بالا در بالاترین قسمت های ده به حرکت خود ادامه می دهد.
همزمان با گردش نخل محله ی بالا در کوچه ها مراسم پرشور بالا کشیدن نخل محله ی پایین از کوه پشمه آغاز می شود (حدود ساعت 2) و عده ای پایه های نخل را می گیرند وبرروی دامنه ی کوه شروع به حرکت می کنند و مردم دیگر نیز ( چه ابیانه ای و چه مهمان ) بر بالای کوه برای تماشا می ایستند بالاخره این نخل با مشکلات فراوان بالا آورده می شود و با حرکت از مسیر خاصی به حسینیه ی پایین ده برده می شود تا جهت استفاده از آن در سالهای بعد از گزند باران و صدمات دیگر مصون بماند.
نخل محله ی بالا هنوز در گردش است این نخل از مسیر “پل” (pal) به طرف محله ی “علی پارنه” (ali pareneh) آورده می شود و سپس با حرکت از کوچه های خاصی این نخل هم بطرف حسینیه ی محله ی پرزله برده می شود.در اینجا حرکت نخل در تاسوعا و عاشوراتمام می شود.
هیئت های زنجیرزنی ( اگر از لحاظ تاریخی بررسی کنیم نسبت به مراسم های دیگر جدید به شمار می آید.) در کوچه ها به نوحه سرایی می پردازند و در آخر از شامی که در هر محله بصورت جداگانه و توسط کسی که در این دو روز روی نخل نشسته است تهیه شده است بهره می برند.
حدود ساعت 8 شب در مسجد یسمان مراسم شام غریبان شروع می شود به این صورت که جوانان دو دسته تشکیل می دهند و با خواندن نوحه ها و اشعار سنتی بطرف امامزا ده حرکت می کنند . زنان و مردان دیگر نیز پشت سر آنها می روند و پس از اینکه لحظاتی را در امامزاده سپری کردند تغریبا از همان مسیر به مسجد یسمان باز می گردند.
در روز بعد از عاشورا ( 11 محرم ) مراسم “بنی اسد ” باز هم توسط مردم محله ییسمان اجرا می شود. چند نفر از اهالی محل لباس مخصوصی می پو شند و بیل و کلنگ به دست می گیرند و مسیر را تا امامزاده ودر برگشت به مسجد یسمان باز می گردندو بانگ بر می دارند:

بنی اسد غوغا کنید واویلا نعش حسین پیدا کنید واویلا

عید نوروز در ابیانه

در اواخراسفند و با نزدیک شدن به عید نوروز _ این هدیه ی اهورامزدا به سرزمین نور_ مردم این روستا شور و حال خاصی پیدا می کردند وبا زنده شدن دوباره طبیعت جانها روح تازه ای می گرفتند.
بازی های مخصوص عید در میان جوانان شروع می شد( بازی هایی مانند : لاک و چوب – شاه بازی کفشک و… ) که پسرها در میدانهای مختلف جمع شده و به بازی می پرداختند و دیگر مردم نیز به تماشا می نشستند. مردم با اشتیاق خانه ها را گردگیری می کردندو ظروف و اجیل هایی را برای پذیرایی از مهمان هایی که در طول عید به دیدنشان خواهند امد را با سلیقه ی کدبانوی خانه اماده می کردند.
صبح روز اول عید عید دیدنی مردم اغاز می شدو خانواده هایی که جایگاه اجتماعی انها در ده بالاتربود مانند : ریش سفیدها – کدخداها و ارباب ها به عید می نشستند و دیگران به دیدن انها می امدند و عید را به یکدیگر تبریک می گفتند. در سفره ای که کدبانوی خانه انرا به طرزخاصی چیده بود خوردنی هایی از قبیل :غذاهای محلی – نان تازه – ماست – پنیر – تر حلوا و… وجود داشت و مردم بر این عقیده بودند که هر کس باید دستی به سفره بزند ( نمکی تازه کند ) چون اعتقاد داشتند که سال جدید باید بدون کدورت شروع شود.
از دیگر مراسم در عید دید وبازدید از پدر و مادر جوانانی که به تازگی ازدواج کرده اند است و هدایایی از قبیل زینت الات ( نقره محلی ) به عروس داده می شود و عروس هم یک دستمال آجیل را به داماد عیدی می دهد.
از روز دوم بازدید ها شروع می شد و کسانی که به دیدن رفته بودند آماده ی پذیرایی از بازدید کنندگان می شدند.
در طول ایام عید بازی های کوچه ای بچه ها ادامه داشت و جوانان با دسته های مختلف و در مکان های گوناگون به بازی و شادی می پرداختند.
درروز دوازدهم فروردین پیروجوان در صدد مهیا ساختن وسایل مورد نیاز برای تفریح سیزده بدر برمی آمدند.در روز سیزدهم مردم در دسته های مختلف ( دختران وپسران در گروههای چند نفری ) به دشت و باغ های اطراف رفته و پس از خوردن ناهار برای پا گذاشتن به سبزه ها وبازی و شادی اماده می شدند.

سبزی و خرمی تو از من زردی و رنجوری من از تو
جلوه های زیبای هنر در ابیانه:

….. و این است هنری ماندگار در وجود فرهنگ دوستان:

و اینک فروهر دل انگیز ترین نگاره در چشم این حقیر:

و این هم نقشی دیگر بر قلب های عاشقان سرزمین نور:

نقش ها و نگاره های فوق همه به صورت منبت کاری شده بر روی چوب در ابیانه می باشد.

ب ش سر هار کو اکو ب نون بلندتر نا بیروم اداش کا
Ba sha sar har kooe ko ba noon boland tar na birom adash ka.

( یعنی هر کار دلت می خواهد بکن من نمی ترسم)

نن حسن یو نون حسن صاد گز رسن
Nen hasan yo noon hasan sad gaz rasan

(کنایه از تفاوت فاحش دو چیز)

وارگ ب گالا اوردن ( گرگ به گله آوردن)
Varg ba gala ordan
(کنایه از جنجال بر انگیزی)

او در رسن باسن
Ov dar rasan bassan
(بزرگ جلوه دادن یک امر کوچک)

ب او بوریکه سوتن
Ba ov borike sotan
( زندگی با امکانات کم و یا متعارف)

خر ب دم اینوسه گو ب سم
Khar ba dom inose go ba som
( کنایه از کسی که سطحی و گذرا ازکنار هر موضوعی رد می شود.)

از جاده ی قدیم کاشان _ نطنز جاده ای بسمت غرب جدا می شود که پس از طی 20 کیلومتر در جاده ای پر پیچ و خم به ابیانه میرسد( به دلیل پر پیچ وخم بودن جاده در این 20 کیلومتر این جاده خطر ناک است و رعایت نکات ایمنی در رانندگی بسیار ضروری است.)

*****
فرهنگ و تاریخ ابیانه بسوی نابودی کامل می رود….

نمــــــاد فـــــــروهر
نياكان ما از چند هزار سال پيش دريافته بودند كه هر انسان زنده از تن، جان، روان، وجدان و فروهر (Fravahr) سرشته شده كه پويندگي و بالندگي انسان از كوشش و جوشش آن‌هاست.
فروهر از دو واژه‌ي “فره” به معني جلو، پيش و “وهر” يا ورتي به معني برنده و كشنده درست شده است و شايد بتوان گفت از نظر زندگي، فروهر بزرگترين و باارزش‌ترين جزء وجود انسان است ، چون پرتوي از هستي بي‌پايان اهورامزداست كه انسان را به‌سوي رسايي رهنما مي‌شود و وظيفه‌ي پيش‌بري و فرابري، براي انسان به برترين پايه‌ي هستي را داراست. و پس از مرگ با همان پاكي و درستي به اصل خود (اهورامزدا) مي‌پيوندد.
امروزه نگاره‌ي زير بين زرتشتيان نمايانگر شكل فروهر است و به‌عنوان نشانواره‌ي دين زرتشتي به‌كار مي‌رود. اين نگاره، گذشته‌ي چندين هزارساله داشته و شبيه آن در جاهاي ديگر و نزد قوم‌هاي ديگري ديده شده است ولي شكل كنوني آن در كتيبه‌هاي هخامنشي بالاي سر پادشاهان ديده مي‌شود.

 

با توجه به سرعت روز افزون علم و استفاده فراوان دانش آموزان از فضای مجازی برای ١٠ سال آینده علم به قدری به خود سرعت گرفته كه محتوای آموزشی نياز به بازبينی و اصلاح ،حتی در سال تحصيلي خواهد داشت.

ما هر چقدر هم بخواهيم سبك آموزش كاغذی خود رو به روز نگاه داريم، باز هم در زمان فراغت از تحصيل جوانانمان در آینده، اكثر تخصص ها منقضی شده اند.

ازسوي ديگر استفاده از فضاي مجازي رشد كاملا چشم گيري به خود گرفته است، و بايد بجاي منع از اين چالش ،آن را به فرصتي هدفمند تبديل كرد.

بدين منظور كه با ايجاد فرهنگ مطالعه مجازي و توليد محتوايي جذاب در قالب فيلم ، پادكست،عكس و متن بتوان در راستاي بروز ماندن محتواي اموزشي گام هايي اثر بخش برداشت.

اين مسير به عنوان بخش تكميلي سيستم اموزشي، ميتوان خط مشي كارا در راستاي ارتقاء سرانه مطالعه باشد

مسير ايجاد بستر مناسب اين موضوع البته سخت و كنترل ان بسيار حساس ميباشد، اما با مهندسي و تحقيق ميتوان به نيازهاي مخاطب سنجيد و در قالب سرگرمي محتواي مناسب را جايگزين كرد.

هزينه توليد محتواي اين مووع به مراتب ارزان تر كتاب هاي كمك آموزشي ميباشد،و زير ساخت اين موضوع توسط خود دانش آموزان تا حدودي قابل تامين مي باشد،اما بايد براي اقشار كم درامد چاره انديشي كرد كه مبادا از نعمت اموزش بي بهره بمانند.

نقش اموزش آموزگاران را نيز بايد در نظر گرفت و اين موضوع بدون ارتقاء سرانه رضايتمندي شغلي آنان (حداقل از مالي)بي سرانجام به نظر ميرسد.

دانش آموزان ما به عنوان نيروي انساني تعليم ديده به منظور ساخت آينده روشن مي بايست به شبكه علم جهاني وارد شوند ، با آموزش صحيح و نظارت دقيق نهاد های مربوطه.