چکیده

تئوری گشتالت دلالت بر کل ها دارد و این مسئله فرمول بنیادین این تئوری است. کلهایی وجود دارند که رفتارشان بر اساس عناصر منفرد متعلق به آنها تعیین نمی شود. بر عکس، ماهیت ذاتی همین کلهاست که تعیین کننده پروسه های جزئی تر است. در واقع تئوری گشتالت، به تعیین ماهیت چنین کلهایی تمایل دارد.

آگاه بود که بسیاری از مسائل، برای علم دست نیافتنی اند. فیزیک جولانگاه علم است. ولی در مطالعه ذهن و مسائل مربوطه به آن، علم راه به جایی نمی برد به هرحال، نمی توان انکار کردکه روشهای سنتی علم، برای حل بسیاری از مشکلات کافی هستند، ولی به همان نسبت، ممکن است این روشها، در مواردی گمراه کننده باشند.

باید توجه داشت که تئوری گشتالت، هرگز به دنبال تفکیک دروغین علم از زندگی نیست، بلکه در عوض، سعی در نفوذ به عمق مسئله، از طریق آزمون فرضیات بنیادی علم دارد.

 

گرداورنده :مهندس مهدیه فاضل

 

مقدمه

مناسبت كل و اجزاء

جهاني كه در آن زندگي مي كنيم از ذرات بي شماري به وجود آمده است، كه هر يك در ايجاد آن نقش به عهده دارند؛ و در سازمان وحدت يافته آن بر روي يكديگر تاثيرات متقابل مي گذارند. اين ذرات به صورت يك توده بي شكل بر هم تلنبار نشده اند، بلكه طبق قوانين خاصي، كه ذهن آدمي هنوز از درك آن عاجز است، با يكديگر در ارتباطند.

در حقيقت كره خاكي ما، در گسترده كهكشان هاي بي كراني كه آن را در بر گرفته اند درحكم «نقشي» بر « زمينه» عالم وجود است. يكي از خصوصيات نقش بودن، گشتالت داشتن است و هر گشتالت كليتي است كه در ايجاد آن عناصر و اجزائي با هم طرح ساختاري آن را به وجود آورده اند.

در پاره اي از گشتالت ها اجزاي سازنده چنان در هم مستهلك شده اند كه كشف آن ها بسيار مشكل است، و در بعضي ديگر از گشتالت ها پي بردن به ماهيت اجزاء بسيار آسان است. از جمله گشتالت هاي نوع اول مي توان از خط مستقيم و دايره ياد كرد كه نقطه هاي سازنده آن ها چنان به يكديگر مربوط و در هم ادغام شده اند، كه تشخيص آن ها حتي با چشم هاي مسلح هم آسان نيست، و مثال مورد دوم انواع اقسام اشياء فيزيكي است كه در ميدان ديد همواره در برابر ديدگانمان قرار دارند.

مثلاً،‌ آسمان خراشي كه اجزاي سازنده آن آجرهايي است كه با نظم و ترتيب خاصي روي  هم قرار گرفته اند و ديوارهاي سر به فلك كشيده آن را شكل داده اند و نيز درها و پنجره ها و هزاران خرده ريز ديگر كه هر كدام نقشي بر عهده دارند و به منظور خاصي به كار رفته اند، كه در نهايت بر اساس قانون « پرگنانس» (كمال پذيري) تحت شرايط موجود و در موقعيت خاص خود به بهتري و ساده ترين و منظم ترين وجه جلوه گر شده اند.

 

 

تجربه قياسي: از كل به جزء پي بردن

 

بر اساس اعتقاد گشتالت گرايان، فعاليت سازمان يافته مغز بر ادراكات مسلط است و نه محرك هايي كه به صورت احساس هاي مجرد وارد اين ميدان پوياي فعال مي شوند. بنابراين، از نظر آنان هميشه كل مهم تر از اجزاي سازنده آن است، نظري كه كاملاً مخالف نظريه همه مكاتب روان شناسي سنتي است. گشتالت گرايان مي گويند ما كل را اول به منزله كل قبول مي كنيم  و سپس به تجزيه و تحليل اجزاي سازنده آن مي پردازيم؛ به عبارت ديگر، روش ما از كل به جزء پي بردن است (قياس)، بر خلاف همه كساني كه سعي دارند از جزء به ماهيت كل پي ببرند (استقرا).

«مايكل ورتايمر» مي گويند:

ادعاي از كل پي به جزء بردن تجديد نظري انقلابي در زمينه روان شناسي است كه تاكيد مي كند ماهيت كل تعين كننده ماهيت اجزاء است و نه بر عكس. بنابراين، هر تجزيه و تجليلي بايد جهتش از بالا به پايين باشد نه از پايين به بالا.( روانشناسان نبايد از عناصر انتزاعي شروع و آن ها را با هم تركيب كند تا كل را بسازد، بلكه بايد كل را مطالعه كند تا مشخص شود چه اجزايي در ساختن آن نقش يا نقش هايي داشته اند. اجزاي سازنده كل غيرفعال و منزوي نيستند، بلكه از نظر ساختاري با يكديگر ارتباطي دارند. براي نشان دادن اين كه عناصر سازنده كل بر يكديگر تاثير دارند.)

 

اصول سازماني ادراك

ميدان بينايي ما، ميداني سازمان يافته و منطقي است كه از قوانين معيني پيروي مي كند. بعضي از اين قوانين مربوط به مناسبات اشياي موجود در محيط ديد است، كه خود را بر ذهن ما تحميل مي كنند، و برخي منبعث از ذهن اند كه خود را به اشياء موجود در ميدان ديد ما مي قبولانند و نحوه ادراك ما از جهان خارج را شكل مي دهند.

همچنين مي دانيم كه ادراك فرآيندي فعال و سازمان دهنده است و اطلاعات احساسي راكه حواس از دنياي خارج دريافت مي كنند، تعبير و تفسير مي كند. از اين گذشته، مي دانيم كه بر اساس رويكرد گشتالت تجزيه ادراك به اجزاء‌ وعوامل سازنده آن ، در فهم آن ادراك موثر نيست و آن ادراك بايد بر اساس قوانين و اصول سازماني صورت گيرد كه تابع يك طرح كلي (گشتالت) است؛ زيرا تجارب حسي انتزاعي هم طبق طرح هاي معيني با يكديگر تلفيق شده و كليت يافته اند. مثالي كه گشتالت گرايان در اين زمينه مي آورند. نظاره كردن آسمان در شبي پر ستاره است؛ زيرا چنين به نظر مي رسد كه ستاره هاي منفرد داراي ارتباط و گروه بندي معيني اند و به صورت گشتالت هاي گوناگون مشاهده مي شوند كه حتي داراي نام هاي مشخص اند. براي مثال مي توان از « دب اكبر» و « دب اصغر»و … نام برد.

«ورتايمر» 1922، در مقدمه اي برتئوري گشتالت اينگونه اظهار داشته است:اصل گشتالت در بسياري از قلمروهاي حسي- ذهني كاربرد دارد. خواه به يك ملودي گوش دهيم، حركت را نظاره كنيم، يا ايده هايي را در ذهن خود به هم پيوند دهيم.

ما دنياي اطراف خود را به صورت طرحي كلي و سازمان يافته و معني دار ادراك مي كنيم؛ و سازمان در خود تجارب ماست نه چيزي كه با تداعي معاني به مجموعه واجزاء اضافه شود.

آنچه براي فهم جهان پديده اي ما حائز اهميت است طرح سازماني آن است نه عناصر و اجزاء، و اين طرح هاي سازماني طبق قوانين خاصي به وجود آمده اند.(1922)

قانون پرگنانس

گشتالت گرايان معتقدند نيروهايي كه گشتالت هاي مغزي را ايجاد مي كنند درست شبيه همان نيرويي اند كه در خلق گشتالت هايي از قبيل حباب هاي صابون ياميدان هاي مغناطيسي موثرند. گشتالت هاي انرژي موجود در همه سيستم هاي فيزيكي نتيجه تاثيرهاي متقابل كل نيروهاي ميدان است. و اين نيروهاي فيزيكي هميشه به ساده ترين، منظم ترين، و همسان ترين وجه، در وضعيت موجود خود توزيع مي شوند. بنابراين و بر اساس اصل هم شكلي ذهني، تجارب ذهني نيز بايد به صورت ساده و همسان ايجاد شوند.

گشتالت گرايان روابط بين ميدان هاي نيرويي مغز و تجارب شناختي را با «قانون پرگنانس» توصيف مي كنند (اين قانون هسته اصلي روان شناسي گشتالت را تشكيل مي دهد.) براي واژه ‌آلماني «پرگنانس» نيز، مانند كلمه «گشتالت»، در ديگر زبان ها معادل دقيقي وجودندارد.
در پارسي بهترين معادل آن واژه تركيبي «ماهيت وجودي» يا «عصاره» است. «پرگنانس» به عصاره (ماهيت وجودي) معناي غايي تجربه اطلاق مي شود.

اطلاعات حسي ممكن است پراكنده و ناقص باشد، ولي زماني كه اين اطلاعات با ميدان هاي نيرويي مغز برخورد كند، تجربه شناختي منتج از آن سازمان يافته و كامل مي شود. (بنابراين، «قانون پرگنانس» قانون ممتاز ساختن، يا كمال پذيري ماهيت وجود است.)

اين قانون، به طور خلاصه، حاكي از اين است كه كيفيت سازمان رواني، هميشه متناسب با امكانات وجوديش است! زيرا فعاليت ميدان هاي مغز هميشه تحت تاثير شرايط موجود به ساده ترين و هم سان ترين  وجه توزيع مي شوند، درست شبيه ديگر ميدان هاي فيزيكي. «قانون پرگنانس» (كمال پذيري) تاكيد مي كند كه تجارب شناختي ما، تا حد امكان در شرايط موجود، سازمان يافته، هم سان، و منظم است و در هر لحظه از زمان، گوياي طرح هاي فعاليت مغز است.

اندام هاي حسي از گشتالت هاي موجود در محيط ادراكي متاثر مي شوند و به صورت
محرك هاي گوناگون (احساس مجرد ساده) به مغز منتقل مي شوند. مغز بر اساس قانون كمال پذيري (پرگنانس) به آن ها شكل مي دهد و تجربه ما از دنياي خارج بر اثر تاثير متقابل ميدان هاي نيروي مغز و محرك هاي حسي، كه به آن وارد شده اند، ايجاد مي شود.

 

پیدایش، محدوده عمل و مفهوم تئوری گشتالت

تئوری گشتالت، حاصل کاوشهایی در روان شناسی منطبق و شناخت شناسی در آستانه قرن نوزدهم میلادی بوده است. در حوزه روان شناسی، گشتالت راماکس ورتهایمر (1880- 1943) در آلمان پایه گذاری کرد و ریشه در آموزه های او از فیلسوفان و روان شناسان قبل از خود، یعنی چون ارنست ماخ (1838- 1916).کریستین فون اخرن فلس (1859- 1932) و اسوالد کپله (1862- 1915) داشت به تدریج، این شاخه از روان شناسی را او و دو همکار جوانش در انستیتو روان شناسی دانشکاه فرانکفورت، یعنی ولفگانگ کهلر (1887- 1967) و کورت کفکا.

(1886- 1941)، بسط دادند. روان شناسی گشتالت، در اصل واکنشی بود نسبت به روش جزء نگر برخی انجمنها و مدارس، در تحلیل و تجزیه مشاهدات به عناصر خرد و جزء گرایی برنامه وونث. همچنین افرادی مثل ویلیام جیمز، در زمینه روان شناسی.

این شاخه از علم روان شناسی، از زمان ورتهایمر تا به امروز، موضوع بحثها و تحقیقات گوناگونی بوده است و کورت لوین (1890- 1947) و کورت گلدشتاین (1878- 1965) دو تن از افراد برجسته ای بودند که در اوایل قرن بیستم، موفق به گسترش گشتالت به حوزه های دیگر روان شناسی شدند.

کلمه گشتالت، در حقیقت به مفهوم یک کل وحدت یافته یا معنی دار است که تاکنون، موضوع مطالعات گسترده در علم روان شناسی قرار گرفته است. به هر حال، اصول روان شناسی گشتالت، در آغاز با مطالعه در مورد ادراک حسی مورد توجه قرار گرفت. ولی به این عرصه محدود نشد و در عرصه های دیگری مثل فرآیند یادگیری و شناخت نحوه عملکرد حافظه و نیز حوزه های دیگر خارج از علم روان شناسی کاربرد پیدا کرد.

در مطالعه نحوه پیدایش تئوری گشتالت از خلال همسویی مشکلاتی که در حیطه  علوم و دیدگاههای متنوع فلسفی عصر جدید پدید آمده اند، پدیدار گشته است.

علم روانشناسی، تا آن زمان، بر این باور بود که مشاهده، آمیزه ای از عناصر است. ما یک ملودی را می شنویم، اگر برای بار دوم به آن گوش فرا دهیم. حافظه ما را قادر خواهد ساخت که دوباره آن را به یاد آوریم. چه چیزی است که ما را قادر می سازد حتی وقتی که ملودی در دستگاه جدیدی نواخته می شود.

آن را به خاطر آوریم؟ در واقع، حاصل جمع جبری عناصر، تغییر یافته است در حالی که هنوز، ملودی همان ملودی است. حتی اغلب کسی متوجه تغییر وضعیت اجزا هم نمی شود. اکنون این سوال پیش می آید: چه چیزی است که با تغییر اجزاء هنوز باعث می شود ما ملودی را به یاد آوریم؟  آیا این پدیده از روابط درونی اجزا ناشی می شود یا فرآیندهایی در مرتبه های بالاتر هستند که به ایجاد وحدت بین عناصر و مواد خام اولیه (اصوات) منجر می شوند؟
تئوری گشتالت این پرسش را مطرح کرد.

تئوری گشتالت پاسخ این پرسش را اینگونه مطرح کرد در واقع آنچه ما واقعاً از صداهای منفرد شنیده ایم و آنچه در هر برش از ملودی دریافت نموده ایم، بخشی مجزاست که شخصیت کل اثر تعیین کننده آن است.

در واقع بن مایه یک صدا به این بستگی دارد که نقش آن از ابتدا در ملودی چه بوده است. بنابراین، در یک مشاهده  بن مایه چیزها به این موضوع وابسته است که در یک کل، چگونه در چه نقشی و با چه عملکردی حضور خواهند داشت.

به عنوان مثال، مشاهدات نشان داده اند زمانی که ما دو رنگ را در کنار هم می بینیم، تاثیر آنها بر ما بر اساس حالت کل دو محرک تعیین می شود.تئوری گشتالت می تواند به تغییر در تلقی ما از موضوعات گوناگون در حوزه ادراک حسی منجر شود. به عنوان مثال، در حوزه قوای بینایی.

در آخر، باید بدانیم که تئوری گشتالت نیز مانند هر تئوری دیگری، به طور طبیعی،
با محدودیتهایی مواجه بوده است. بنابراین، همه پدیده ها نمی توانند در چارچوب آن
توجیه شوند.

 

قوانین گشتالت(قوانین سازمان دهی گشتالت)

در حیطه ادراک حسی ما، اصول سازمان یافته زیادی وجود دارد، که به قوانین گشتالت شهرت یافته اند.

 

قانونهای سازمان دهی گشتالت

روانشناسان گشتالت معتقدند که در گشتالت نیروی خاصی وجود دارد که مسائل و امور را در طرحها ، شکلها و قانونهای معینی سازمان می دهد و بنیاد ادراک و بینش را پایه ریزی می کند و به این سبب سازماندهی از ویژگیهایی گشتالت و کل رفتار به شمار می آید.

و این قوانین عبارتند از:

قانون بستن، همسانی، نزدیکی، قرینگی، تداوم و همه این قوانین به طریق یعنی تحت نفوذ «قانون براگنانز» (کمال پذیری) قرار دارند که هسته مرکزی نظریه ادراکی گشتالت را تشکیل می دهد.

 

1- قانون بارداری (پراگنانس)

 

این قانون عمومی ترین قانون گشتالت است. در اینجا باردار بودن به این معناست که چیزها دارای معنا هستند و ما با مشاهده آنها به عنوان یک گشتالت، به سمت درک این معانی گرایش پیدا می کنیم. معانی یاد شده، می توانند مصداقهای بیشماری مثل: قاعده مندی، نظم، سادگی، تقارن و … داشته باشند. به عنوان مثال، یک سری از نقاطی که به دنبال هم شکل یک ستاره را می سازند به صورت یک ستاره درک می شوند نه یک دسته از نقاط.

در واقع، ما به تکمیل اشکال به شکلی که باید باشند و تمام کردن آنها گرایش داریم. مثال دوم خط چین ممتدی مطابق شکل است که ما ان را به شکل حرف انگلیسی B می بینیم.

 

2- قانون بستن (یکپارچگی)

به این معناست که اگر قسمتی از یک شکل کامل کم باشد، ما به تکمیل آن گرایش داریم. به عنوان مثال مثلثی که یک گوشه از آن پاک شده باشد ما هنوز هم آن را به شکل یک مثلث می بینیم چراکه به بستن فاصله خالی تمایل داریم.

 

3- قانون همسانی(مشابهت)

به این معناست که ما به همگروه بودن چیزهای شبیه به هم گرایش داریم و آنها را به گونه ای می بینیم که در نظر ما از میان مجموعه ای از چیزها، به یک گشتالت (کل) متمایز تبدیل می شود.  به عنوان مثال، در شکل ما حروف انگلیسی O را به صورت یک خط در میان زمینه ای از حروف X می بینیم.

 

4- قانون نزدیکی

به این معناست که چیزهای نزدیک به هم، به گونه ای دیده می شود که گویی به یکدیگر تعلق دارند. به عنوان مثال در شکل سه سطر افقی از ستاره های نزدیک به هم ، قابل تشخیص تر هستند تا دوازده ستون عمودی از آنها .

 

5- قانون قرینگی

ما به جفت کردن چیزهای قرینه تمایل داریم. به عنوان مثال در شکل علاوه بر قانون نزدیکی که براکت های میانی را در نظر ما همگروه می کند، بر اساس قانون قرینگی قوه بینایی ما هم سه جفت براکت قرینه را در کنار هم جور می کند.

 

 

6- قانون تداوم(پیوستگی)

این قانون به این معناست که ما به یکسره دیدن امتدادها تمایل داریم به عنوان مثال، در شکل بینایی ما دو خط را درک می کند نه دو زاویه به هم چسبیده.

بجز قوانین یادشده در روانشناسی گشتالت اصول دیگری هم وجود دارند. یکی از این اصول که اولین بار متفکر پدیدار شناس دانمارکی، ادگار رابین (1886- 1951) ارائه کرد، عبارتست از اصل شکل- زمینه. در این اصل فرض بر این است که قبل از هر چیز در درک سیمای یک موضوع، تمایل درونی ما به تفکیک خود موضوع به عنوان شکل یا پیش زمینه و آنچه باقی می ماند، به عنوان  زمینه و یا پس زمینه است.

در شکل ابتدا فقط یک تصویر مشاهده می شود اما بدون نیاز به هر گونه تغییر مگر در تفکیک نوع نگاه ما قادر به دیدن دو شکل در طرفین شکل اصلی خواهیم بود و موارد دیگری چون مجموعه اشکالی به نام شکلهای کانیتسا در این اشکال، مرز میان اشکال هندسی سفید ادراک شده ، در محل تلاقی با پس زمینه سفید احساس می شود، مرزی میان سفید و سفید. و یا پدیده ای معروف به پدیده فایل که از اصول پایه برای درک تصاوی متحرک به حساب می آید.

نمونه ای دیگر که تئوری گشتالت در حوزه روانشناسی آموزشی با آن شهرت یافته است مفهوم یادگیری درونی است. بسیاری از مسائل را از طریق به یاد آوردن یک گشتالت و یا یک اصل سازماندهنده حل می کنیم.

مثلاً در حل یک مسئله ریاضیات اگر سوال شود که چگونه می توان مساحت یک متوازی الاضلاع را بدست آورد با ملاحظه اجمالی شکل بر روی کاغذ ، با استفاده از یک قیچی و با بریدن یک گوشه متوازی الاضلاع و الحاق آن به گوشه دیگر، آن را به یک مستطیل تبدیل کرد که مساحت آن به راحتی محاسبه می شود.

 

نتیجه گیری:

تئوری گشتالت آلترناتیوی در برابر نگاه جزء نگر علم است. این تئوری بر خلاف  نگاه جزء نگر علم به پدیده ها به مثابه یک کل واحد می نگرد و بر اساس این دیدگاه این کل است که اهمیت و اصالت پیدا می کند و آنچه تعیین کننده ماهیت اجزا است ، نقشی است که این اجزاء در رابطه با کل پیدا می کند.

چنین نگرشی نسبت به معماری و مفاهیم بنیادی آن یعنی مفاهیمی مثل فرم و فضای معماری، مارا از باتلاق سطحی نگری در فرآیند طراحی می رهاند همچنین باب تازه ای را برای کسانی که ممکن است در جایگاه قضاوت آثار معماری قرار گیرند می گشاید و زبان خاصی را برای گفت و گو در مورد این آثار به ما ارائه می کند.

                

 مقالات مرتبط 

شرکت آمود افراز آسمان

 

توسعه معماری پایدار درنظام اکولوژیکی (بوم شناختی ) درعرصه معماری وشهرسازی در کویر

تاثير فرهنگ بر معماري

” جهل ” عامل اصلی تخریب آثار تاریخی

 

صنعت گردشگری نیاز امروز کشور

منابع و ماخذ:

1.زیبایی شناسی در معماری    یورگ گروتر       ترجمه دکتر پاکزاد        دانشگاه شهید بهشتی

2.مبادی سواد بصری              دونیس ادانیس         مسعود سپهر                  انتشارات سروش

3.اصول روانشناسی گشتالت

4.مجله معمار – شماره 24

نظر برای “تئـوری گشتـالت Gestalt psychology”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.